- یازیدن
- قصد کردن
معنی یازیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- یازیدن
- قصد کردن اراده نمودن، برداشتن بلند کردن
- یازیدن ((دَ))
- قصد کردن، دست انداختن به چیزی، بالیدن، نمو کردن، خمیازه کشیدن، یازدن
- یازیدن
- دراز کردن، دراز و کشیده شدن
گرفتن چیزی، دست انداختن به چیزی
روی آوردن، متمایل شدن،برای مثال کنون از گذشته مکن هیچ یاد / سوی آشتی یاز با کیقباد (فردوسی - ۱/۳۵۱)
خود را خمیده و دراز کردن، خم شدن
گلاویز شدن، آویختن
حمله کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
درخواست کردن، خواستن چیزی که مورد احتیاج است
قصد و آهنگ نکردن، نیفکندن
آهنگ کردن قصد کردن
حمله کردن
طلب کردن
بنا کردن، پی افکندن
تاختن
طلب کردن، جستن، جستجو کردن
ناز کردن، به خود یا چیز و کسی بالیدن
یافتن، پیدا کردن، به دست آوردن، حاصل کردن
ساختن، درست کردن، برای مثال تو سازیدی این هفت چرخ روان / ستاده معلق زمین در میان (اسدی - ۱۵۳) ، بنا کردن، ترتیب دادن، آراستن، آماده کردن
پنبه دانه را از پنبه بیرون کردن و پشم را زدن و مهیا ساختن برای رشتن فلخمیدن حلاجی کردن
دلربائی، نازکردن، فخر، مباهات کردن، تفاخر، بالیدن
نگریستن متوجه بودن مراقب بودن: (این پسر جورمکن کارک مادار بساز به ازین کن نظر و حال من و خویش بهاز) (قریع الدهر)
یافتن: چون زحبس دام پای او شکست نفس لوامه بر او یابید دست
یاری کردن حمایت نمودن
یافتن: میخواهدکه مصداق سخن خویش بواسطه آبکامه تو ظاهر کند اگر قدری فرمایی آن انعام با دیگر اکرام انضمام یاود
جستجو کردن، طلب کردن
باختن، بازی کردن، برای مثال عشق بازیدن چنان شطرنج «بازیدن» بود / عاشقی کردن نیاری دست سوی او میاز (منوچهری - ۵۳)
تاختن، دویدن، با شتاب رفتن، تند رفتن، رفتن با شتاب و سرعت، چرویدن، تکیدن، پو گرفتن، پوییدن، دواندن، به تاخت درآوردن، اسب دواندن، حمله بردن
قصد کردن اراده نمودن، برداشتن بلند کردن
دراز کردن، دراز و کشیده شدن، گرفتن چیزی، دست انداختن به چیزی، روی آوردن، متمایل شدن، خود را خمیده و دراز کردن، خم شدن، گلاویز شدن، آویختن، حمله کردن
افتخار کردن، رشد کردن
ابداء، ابتداء، شروع کردن