جدول جو
جدول جو

معنی بازیدن

بازیدن
باختن، بازی کردن، برای مثال عشق بازیدن چنان شطرنج «بازیدن» بود / عاشقی کردن نیاری دست سوی او میاز (منوچهری - ۵۳)
تصویری از بازیدن
تصویر بازیدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بازیدن

بازیدن

بازیدن
بازی کردن. باختن. (شعوری ج 1 ص 180) (ناظم الاطباء) (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) :
زمانی سوی گوسفندان شویم
ز بازیدن و لهو خندان شویم.
فردوسی.
چو طفل باهمه بازید و بی وفائی کرد
عجب تر آنکه نگشتند هیچ از او استاد.
سعدی.
لغت نامه دهخدا

بیزیدن

بیزیدن
چیزی را از غربال گذراندن نرمه چیزی را از مو بیز بیرون کردن
بیزیدن
فرهنگ لغت هوشیار

بالیدن

بالیدن
نمو کردن نشو و نما کردن رشد کردن، فخر کردن مباهات کردن
بالیدن
فرهنگ لغت هوشیار

بازیان

بازیان
مکان روباز، مکانی نزدیک سلیمانیه محل یکی از جنگهای شیخ محمود حفید با انگلستان (نگارش کردی:بازیان)
بازیان
فرهنگ نامهای ایرانی