جدول جو
جدول جو

معنی گیخ - جستجوی لغت در جدول جو

گیخ
دهی است از دهستان جره بخش مرکزی شهرستان کازرون، واقع در 64 هزارگزی جنوب خاور کازرون، کنار رود خانه جره، محلی دامنه و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 84 تن است، آب آن از رود خانه جره تأمین میگردد، محصول آنجا غلات، برنج، کنجد و مرکبات و شغل اهالی زراعت و باغبانی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گیو
تصویر گیو
(پسرانه)
پدر بیژن، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر گودرز و از پهلوانان بزرگ ایرانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گیا
تصویر گیا
گیاه، هر رستنی که از زمین بروید، گیه، گیاغ، علف، نبات، نبت، کلأ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیل
تصویر گیل
طایفه ای ساکن گیلان
نمد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیج
تصویر گیج
کم هوش، سرگشته، حیران، کالیو، پکر، گیج و گنگ، آسیون، آسمند، کالیوه، واله، کالیوه رنگ، مستهام، خلاوه، گیج و ویج، هامی، سرگردان
گیج و گنگ: حیران، سرگشته
گیج و ویج: سرگشته، حیران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیخ
تصویر شیخ
دانشمند دینی، عالم دین، در موسیقی مرشد، پیر، سالخورده، پیر، رئیس طایفه، بزرگ
شیخ المرسلین: حضرت نوح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گین
تصویر گین
پسوند متصل به واژه به معنای آلوده و انباشته مثلاً اندوهگین، شرمگین، شوخگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیس
تصویر گیس
موی بلند سر مخصوصاً موی سر زنان که از پشت گردن تجاوز کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیر
تصویر گیر
گرفتن، پسوند متصل به واژه به معنای گیرنده مثلاً آبگیر، آفتاب گیر، گریبان گیر
گیر و دار: کنایه از آشوب، هنگامه، مشغله، گرفتاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میخ
تصویر میخ
میلۀ کوتاه فلزی و نوک تیز برای اتصال دو قطعه به هم
میخ درم: آلتی که با آن سکه می زدند، برای مثال وزآن پس دگر کرد میخ درم / همان میخ دینار و هر بیش وکم (فردوسی - ۶/۲۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیخ
تصویر سیخ
آلت فلزی که تکه های گوشت را به آن می کشند و روی آتش کباب می کنند
هر چیز راست و نوک تیز فلزی یا چوبی مانند سوزن و خار و سرشاخۀ نازک درخت
کنایه از راست، مستقیم
سیک، فرقه ای مذهبی در هندوستان که پیروان آن به خدای یگانه ایمان دارند و به تناسخ معتقد هستند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریخ
تصویر ریخ
سرگین آبکی انسان یا حیوان، سرگین، غایط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیخ
تصویر پیخ
در هم پیچیدن، پیچیدن، پیختن
شوخ، چرک، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون میآید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رم، ریم، سیم، سخ، شخ، وسخ، پژ، فژ، کورس، کرس، کرسه، هو، هبر، بخجد، بهرک، خاز، درن، قیح، کلچ، کلخج، کلنج، برای مثال همواره پر از پیخ است آن چشم فژاگن / گویی که دو بوم آنجا بر خانه گرفته ست (عمارۀ مروزی - شاعران بی دیوان - ۳۵۳)
فضله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیخ
تصویر بیخ
بن، ریشه، اصل
در علم زیست شناسی ریشه
پایین ترین بخش هر چیز مثلاً بیخ دیوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیه
تصویر گیه
گیاه، هر رستنی که از زمین بروید، گیا، گیاغ، علف، نبات، نبت، کلأ
فرهنگ فارسی عمید
امیر گیخاتو از ایلخان مغولی ایران است که چون با بحران مالی و اقتصادی مواجه گردید به دستور وزیر خودعزالدین مظفر و به تقلید از چینیها، پول کاغذی به نام چاو (نظیر اسکناس فعلی) منتشر ساخت ولی مردم که به دستگاه حکومت مغول اعتمادی نداشتند از قبول چاو خودداری و در برابر احکام و فرامین سخت گیخاتو بسختی مقاومت کردند و سرانجام گیخاتو به دست بایدو، یکی از نواده های چنگیز، کشته شد و حکومت وی از سال 690 تا 694 هجری قمری بوده است، (از طبقات سلاطین اسلام ص 195)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان کارواندر بخش خاش شهرستان زاهدان، واقع در 65هزارگزی جنوب باختری خاش و 15هزارگزی شمال شوسۀ خاش به ایرانشهر، محلی کوهستانی و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 150 تن است، آب آن از چشمه تأمین میشود، محصولات عمده آن غلات و ذرت و شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیخ
تصویر شیخ
پیر شدن، مرشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گید
تصویر گید
گیده هندی مرغ گوشت ربا زغن از پرندگان فرانسوی راهنما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیز
تصویر گیز
درخت صنوبر
فرهنگ لغت هوشیار
موی بلند سرزنان: نیز تا با حیض بینی گیس با نوراسزاست کز همه با بی بد است این بانوی مطعون کور. (خاقانی لغ) یا گیس ساختگی. گیس مصنوعی. یا گیس عاریه. گیس مصنوعی
فرهنگ لغت هوشیار
نام عام آن دسته از موجودات زنده که ظاهرا حرکتی ندارند و در یک جا ثابت هستند و مواد معدنی را مستقمیا از محیط اطراف خود (خاک یا آب) جذب میکنند و بوسیله عمل کربن گیری که بوسیله ذرات کلروفیل در برابر خورشید انجام میشود مواد آلی قابل استفاده ای برای تغذیه سلولهای خود بوجود میاورند. باید دانست که در بین گیاهان فقط قارچها هستند که چون فاقد کلروفیل میباشند قادر بجذب کربن در برابر نور خورشید نیستند بدین جهت یا غالبا بر روی بقایای آلی سایر موجودات زنده میزیند و یا طفیلی موجودات زنده میشوند. در صورت اول آنها را گندروی و در حالت دوم انگل (طفیلی) نامند رستنی نبات گیا جمع گیاهان گیاهها. یا گیاه تر انجبین. (تر انگبین) خارشتر. یا گیاه ترکی. وج. یا گیاه تورنسل. گیاهی است از تیره فرفیون که از عصارء آن تورنسل معمولی را که یک معرف شیمیایی است استخراج میکنند غبیرا نیل. توضیح تورنسل یا آفتاب گردان یک معرف شیمیایی است که محلولش در حالت خنثی بنفش رنگ است و در برابر باز ها آبی رنگ و در برابر اسید ها قرمز رنگ میشود. این ماده از گیاهان مختلف دیگر از جمله نوعی لیخن (گلسنگ) بنام روسلا تنکتوریا و گل آفتاب پرست نیز بدست میاید. یا گیاه حساس. درختچه ایست از تیره پروانه واران و از دسته گل ابریشمها که در موقع لمس برگهایش روی یکدیگر میخوابند. گلهای این گیاه کوچک و گل آذینش سنبله و یا کلاپرک است. میوه اش بشکل غلاف (شبیه باقلا) میباشد. در حدود 300 گونه از این گیاه شناخته شده که متعلق بنواحی گرم کره زمین هستند حساسه مختشیه مستحیه. یا گیاه عقرب. گل آفتاب پرست. توضیح از این گیاه تورنسل که یک معرف شیمیایی است نیز بدست میاورند. یا گیاه مریم. علف مریم. یا گیاهان. ( جمع گیاه) رستنیها نباتات گیاه. یا از آهن گیاه روییدن، عملی غیر ممکن اتفاق افتادن: نادر افتد اهل این ماخولیا منتظر که روید از آهن گیا. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
هندی سرود نوعی از سرود: بود گیت نزد طرب سنج رود درین کشور ذوق نام سرود. (طغرا)
فرهنگ لغت هوشیار
چرک گوشه های چشم پیخ: شگفت نیست اگر کیغ چشم من سرخ است بلی چو سرخ بود اشک سرخ باشد کیغ. (ابوشعیب)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه مغزش درست کار نکند پریشان حواس پراکنده خاطر سرگشته متحیر: گفتگو بسیار گشت و خلق گیج در سرو پایان این چرخ بسیج. (مثنوی)، احمق ابله خل، خودستای معجب: اژد ها یک لقمه کرد آن گیج را سهل باشد خون خوری حجیج را. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیخ
تصویر سیخ
استوار گردیدن، هر چی نوگ تیز فلزی یا چوبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیخ
تصویر بیخ
ریشه و اصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریخ
تصویر ریخ
سرگین، غایط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیخ
تصویر زیخ
ستم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیخ
تصویر تیخ
هر چیز که سر آن تیز باشد
فرهنگ لغت هوشیار
چرک شوخ فضله: همواره پر از بیخ است آن چشم فژاگن گویی که دو پیخ آنجا دو خانه گرفته است. (عماره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیر
تصویر گیر
مانع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از میخ
تصویر میخ
قطب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیخ
تصویر بیخ
اصل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گیج
تصویر گیج
مبهوت
فرهنگ واژه فارسی سره