معنی گیچ
- گیچ
- آنکه مغزش درست کار نکند پریشان حواس پراکنده خاطر سرگشته متحیر: گفتگو بسیار گشت و خلق گیج در سرو پایان این چرخ بسیج. (مثنوی)، احمق ابله خل، خودستای معجب: اژد ها یک لقمه کرد آن گیج را سهل باشد خون خوری حجیج را. (مثنوی)آنکه مغزش درست کار نکند پریشان حواس پراکنده خاطر سرگشته متحیر: گفتگو بسیار گشت و خلق گیج در سرو پایان این چرخ بسیج. (مثنوی)، احمق ابله خل، خودستای معجب: اژد ها یک لقمه کرد آن گیج را سهل باشد خون خوری حجیج را. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار