جدول جو
جدول جو

معنی گیس

گیس
موی بلند سر مخصوصاً موی سر زنان که از پشت گردن تجاوز کند
تصویری از گیس
تصویر گیس
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گیس

گیس

گیس
موی بلند سرزنان: نیز تا با حیض بینی گیس با نوراسزاست کز همه با بی بد است این بانوی مطعون کور. (خاقانی لغ) یا گیس ساختگی. گیس مصنوعی. یا گیس عاریه. گیس مصنوعی
فرهنگ لغت هوشیار

گیس

گیس
دهی است از دهستان دراگاه بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس، واقع در 60 هزارگزی باختر حاجی آباد سر راه حاجی آباد به داراب، محلی کوهستانی و هوای آن گرمسیر و سکنۀ آن 386 تن است، آب آن از چشمه تأمین میشود، محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان کوهستان بخش داراب شهرستان فسا، واقع در 94هزارگزی جنوب خاورداراب، محلی کوهستانی و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 681 تن است، آب آن از چشمه تأمین میشود، محصول آن بادام، انجیر، مویز، گل سرخ و گردو و شغل اهالی باغبانی و قالی بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
نام قریه ای است در شش فرسنگی مشرق فرک به فارس، (از فارسنامۀ ناصری ص 219)
لغت نامه دهخدا

گیس

گیس
موی بلندسر زنان است، (فرهنگ جهانگیری) (بهار عجم) (انجمن آرا) (آنندراج)، صاحب برهان قاطع گوید: مخفف گیسو باشد که موی سر زنان است، (برهان قاطع)، در اوستا گئسو یعنی دارندۀ یا دارای گیس، (یشتها ج 1 ص 199)، و گئس به معنی گیس است، (یشتها ج 2 ص 326)، و در پهلوی گس آمده است، بنابراین گیس مخفف گیسو نیست، (از حاشیۀ برهان چ معین) :
جهان شده فرتوت چو پاغنده سر و گیس
کنون گشت سیه موی و عروسی شد جماش،
بوشعیب (از لغت فرس)،
سر گیس در پای چنبرکشان
خم زلف بر باد عنبرفشان،
اسدی،
نیز تا با حیض بینی گیس بانو را سزاست
کز همه بابی بد است این بانوی مطعون کور،
خاقانی،
- امثال:
گیس آب دل را میخورد، به عقیدۀ عامه هر قدر دل خرم و شادتر گیسوان بلندتر و شادابتر باشد، (امثال و حکم دهخدا ص 1339)،
مگر گیست را در آسیا سفید کرده ای، یعنی از گذشت عمر، مجرب و آزموده نگشته ای، برای کسی که سفیدی گیس او زودرس باشد گویند
لغت نامه دهخدا