- گولیدن
- عوعو کردن سگ
معنی گولیدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(ژولید ژولد خواهد ژولید ژولنده ژولیده) در هم شدن پریشان شدن آشفته گردیدن
بیک سو رفتن
متحیر و درمانده شدن
رمیدن، به یک سو رفتن، دور شدن
گریختن، فرار کردن، فریاد کشیدن
درهم شدن، پریشان شدن، آشفته شدن
درنگ کردن، دیر کردن، دیر ماندن، برای مثال بمولیم تا آن سپاه گران / بیایند گردان و جنگ آوران (فردوسی - ۳/۱۳۵)
گفتن، حرف زدن، سخن راندن، ادا کردن سخن
کندن، کاویدن، گود کردن، شیار کردن زمین
در جای خود جنبیدن و پیچیدن، لول خوردن، لول زدن
درهم لولیدن: درهم رفتن و در یک جا جنبیدن جمعیت
درهم لولیدن: درهم رفتن و در یک جا جنبیدن جمعیت
درهم شدن، آشفته و پریشان گشتن، درمانده و حیران شدن
رشد کردن، نمو کردن، بزرگ شدن، بالیدن، کوالیدن
اندوختن و جمع کردن،برای مثال بزرگان گنج سیم و زر گوالند / تو از آزادگی مردم گوالی (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۲۰)
اندوختن و جمع کردن،
پاره کردن، جدا کردن، طی کردن، پاره شدن، جدا شدن، تمام شدن
فرار کردن، دور شدن
شیار کردن زمین
بریدن، گسستن
رشد کردن
بادی با صدا از راه دبر خارج کردن تیز دادن ضرطه دادن گوز دادن
در هم ریختن (موی سر اسباب خانه) آشفته شدن آشفتن
گوش دادن شنیدن، مراقب بودن مواظب بودن گوش داشتن: بگوشید چون من بجنبم ز جای شما بر فرازید سنج و درای. عاشقان را نبود صبر و دل و دانش و هوش مده ای شیخ مرا پند و بزن بانگ و خروش. که نگیرم من شوریده نصیحت در گوش من اگر نیکم و گربد تو برو خود را گوش هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت. (جمال لنبانی معاصر حافظ در تخمیس غزل خواجه روزگار نو ج 3 شماره 1 ص 44- 4 3 مینوی) مصراع آخر از حافظ است. در دیوان حافظ چاپ قزوینی و غالب نسخ مصراع اول حافظ چنین است: من اگر نیکم و گربد (اگر بد) تو برو خود را باش
عوض و بدل کردن
(گویید گوید خواهد گویید بگوی گوینده گویا گویان گوییده گویش) گفتن سخن گفتن
در جای خود جنبیدن
تاخیر نمودن، دیری و درنگی کردن
((دَ))
فرهنگ فارسی معین
در جای خود جنبیدن و پیچیدن، رفت و آمد کردن به آهستگی، نمو کردن کودک به طوری که خود بتواند راه برود
گوش دادن، گوش کردن