جدول جو
جدول جو

معنی گولخنی - جستجوی لغت در جدول جو

گولخنی
(خَ)
منسوب به گولخن:
شکوه و بوش تو و حشمت ترا چه زیان
ز گفت و گوی دوسه خاکپاش گولخنی.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلخنی
تصویر گلخنی
کارگری که در گلخن حمام آتش می افروزد، گلخن تاب، تونتاب، آتش انداز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طولانی
تصویر طولانی
دراز، بلند، کشیده، برای مثال با چنین کوتهی عمر بیان نتوان کرد / قصۀ طول امل را که سخن طولانی ا ست (سلیم - لغتنامه - طول امل)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پولانی
تصویر پولانی
آش آرد، آش بلغور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گولخن
تصویر گولخن
آتش خانۀ حمام، گلخن، گولخ، گلخان، تون، توشکان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گولانج
تصویر گولانج
نوعی حلوا، نوعی نان شیرینی
فرهنگ فارسی عمید
(گُ خَ)
آنکه در گلخن منزل دارد، یا در آنجا به قمار و دیگر ناشایستها میپردازد. تونتاب. گلخن گر:
گفتم همی چه گویی ای حیز گلخنی
گفتا که چه شنیدی ای پیر مسجدی.
عسجدی.
دهقان بدر گلخنی از لطف هواباز
چیند بدل سنبل تر شاخ دخان را.
حکیم زلالی (از آنندراج).
گلخنئی کرد به شاهی نگاه
رفت دلش در دم یکران شاه.
میرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ خَ)
خواهرزادۀ شهیدی است و شهیدی خال اوست و او نیز شخصی ابدال، مبدل الاحوال بود و دایم الابد با مردم زد و خورد مینمود و از کثرت شرارت او میرعلیشیر میخواسته که اورا از خراسان اخراج کند، در آن وقت این غزل گفته:
آنم که به عالم ز من افتاده تری نیست
آزار من سوخته چندان هنری نیست
مشتی خسم و گلرخ من آتش سوزان
تا نیک نگه میکنی از من اثری نیست.
و این مطلع نیز او راست:
اگر مجنون توانستی سر از تربت برون کردی
نشستی سالها پیش من و مشق جنون کردی.
مطلع دیگر:
دلا تا چند روزی عشق بی مهران چه کار است این
بلایی بهر خود پیدا کنی گویی که یار است این.
مطلع دیگر:
آتش رویی که مهرش را چو شمع افروختم
مجلس آرای کسانش چند بینم سوختم.
(مجالس النفائس ص 290، 297)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
گولخ. گولخ. گلخن. گلخان. گولخان. (حاشیۀ برهان قاطعچ دکتر معین). گلخن حمام. (فرهنگ شعوری). گلخن حمام است که آتشگاه است. (انجمن آرای ناصری) :
صد جان فدای یار من، او تاج من دستار من
جنت ز من غیرت برد، گر درروم در گولخن.
مولوی.
آن نسیمی که بیاید از چمن
هست پیدا از سموم گولخن.
مولوی.
آن گولخن گلشن شود خاکسترش سوسن شود
چون خلق یار من شود کان می نگنجد در دهن.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از گودانی
تصویر گودانی
جای نگهداری گاو گاودانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیلانی
تصویر گیلانی
منسوب به گیلان از مردم گیلان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گولانج
تصویر گولانج
قولنج بنگرید به قلنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوبانی
تصویر گوبانی
شغل و عمل گوبان گاوبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گول زنی
تصویر گول زنی
عمل گول زدن فریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گورانی
تصویر گورانی
منسوب به گوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پولانی
تصویر پولانی
آش بلغور
فرهنگ لغت هوشیار
گلخن: چندانک خواهی جنگ کن یا گرم کن تهدید را می دان که دود گولخن هرگز نیاید بر سما. (دیوان کبیر)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه در گلخن (گرمابه) اقامت کند و یا بقمار و مناهی دیگر پردازد: گفتم: همی چه گویی ای حیز گلخنی، گفتا که چه شنیدی ای پیر مسجدی، (عسجدی)، گلخن گر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طولانی
تصویر طولانی
دیر، دراز دور و دراز رخته دراز طویل، دیر. ممتد، دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طولانی
تصویر طولانی
دراز، طویل، دیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طولانی
تصویر طولانی
دراز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گولانه
تصویر گولانه
ابلهانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طولانی
تصویر طولانی
Longwinded
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از طولانی
تصویر طولانی
long et ennuyeux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از طولانی
تصویر طولانی
largo y tedioso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از طولانی
تصویر طولانی
panjang dan membosankan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از طولانی
تصویر طولانی
लंबा और उबाऊ
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از طولانی
تصویر طولانی
langdradig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از طولانی
تصویر طولانی
langatmig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از طولانی
تصویر طولانی
lungo e noioso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از طولانی
تصویر طولانی
longo e cansativo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از طولانی
تصویر طولانی
rozwlekły
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از طولانی
تصویر طولانی
занудний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از طولانی
تصویر طولانی
растянутый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از طولانی
تصویر طولانی
길고 지루한
دیکشنری فارسی به کره ای