گولخ. گولخ. گلخن. گلخان. گولخان. (حاشیۀ برهان قاطعچ دکتر معین). گلخن حمام. (فرهنگ شعوری). گلخن حمام است که آتشگاه است. (انجمن آرای ناصری) : صد جان فدای یار من، او تاج من دستار من جنت ز من غیرت برد، گر درروم در گولخن. مولوی. آن نسیمی که بیاید از چمن هست پیدا از سموم گولخن. مولوی. آن گولخن گلشن شود خاکسترش سوسن شود چون خلق یار من شود کان می نگنجد در دهن. مولوی