خواهرزادۀ شهیدی است و شهیدی خال اوست و او نیز شخصی ابدال، مبدل الاحوال بود و دایم الابد با مردم زد و خورد مینمود و از کثرت شرارت او میرعلیشیر میخواسته که اورا از خراسان اخراج کند، در آن وقت این غزل گفته: آنم که به عالم ز من افتاده تری نیست آزار من سوخته چندان هنری نیست مشتی خسم و گلرخ من آتش سوزان تا نیک نگه میکنی از من اثری نیست. و این مطلع نیز او راست: اگر مجنون توانستی سر از تربت برون کردی نشستی سالها پیش من و مشق جنون کردی. مطلع دیگر: دلا تا چند روزی عشق بی مهران چه کار است این بلایی بهر خود پیدا کنی گویی که یار است این. مطلع دیگر: آتش رویی که مهرش را چو شمع افروختم مجلس آرای کسانش چند بینم سوختم. (مجالس النفائس ص 290، 297)