گهواره = گاهواره = گواره. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). به معنی گهواره و به عربی آن را مهد گویند. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به گهواره شود، گلۀ گاو و گاومیش. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : چون شیر شرزه یک تنه می باش در جهان مانند گاو چشم به گوواره برمدار. ابن یمین. رجوع به گله گاو شود
گهواره = گاهواره = گواره. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). به معنی گهواره و به عربی آن را مهد گویند. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به گهواره شود، گلۀ گاو و گاومیش. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : چون شیر شرزه یک تنه می باش در جهان مانند گاو چشم به گوواره برمدار. ابن یمین. رجوع به گله گاو شود
دوتار. دوتا. سازی است ایرانی. (یادداشت مؤلف) ، دوتارۀ کربرکه ای، قماشی که از هند می آورده اند. (یادداشت مؤلف) : چندی راه هندوستان پیموده مانند شمسی دو سالوی و ساغری و دو چنبری و بیرم سلطانی و دوتارۀ کربرکه ای. (نظام قاری ص 152). دوتاره ز کربرکه آمد برون دگر چونه و شیله از حد فزون. نظام قاری. آبی دگر دوتارۀ کربرکه ای گرفت تا روی بازشست ز سالوی قندهار. نظام قاری
دوتار. دوتا. سازی است ایرانی. (یادداشت مؤلف) ، دوتارۀ کربرکه ای، قماشی که از هند می آورده اند. (یادداشت مؤلف) : چندی راه هندوستان پیموده مانند شمسی دو سالوی و ساغری و دو چنبری و بیرم سلطانی و دوتارۀ کربرکه ای. (نظام قاری ص 152). دوتاره ز کربرکه آمد برون دگر چونه و شیله از حد فزون. نظام قاری. آبی دگر دوتارۀ کربرکه ای گرفت تا روی بازشست ز سالوی قندهار. نظام قاری
به معنی دوم، گواره که گلۀ گاومیش باشد. (برهان) (آنندراج) (از انجمن آرا). رمۀ گاو و خر. (صحاح الفرس). مطلق رمه. (مؤلف) : وای از آن آوا که گرگوباره زآنجا بگذرد بفکند نازاده بچه، بازگیرد زاده شیر. منجیک. ناید هگرز زین یله گوباره جز درد و رنج عاقل بیچاره. ناصرخسرو. هرگز کس آن ندید که من دیدم زین بی شبان رمه یله گوباره. ناصرخسرو (از آنندراج). نشناسم از این عظیم گوباره جز دشمن خویش بالمثل یک تن. ناصرخسرو. شو حذر دار حذر زین یله گوباره بل نه گوباره کز این قافلۀشیطان. ناصرخسرو. ، جایگاه گاوان. (برهان). طویلۀ گاو. (آنندراج) : تو گاوان را به گوباره سزایی چگونه ویس را از رام پایی ؟ (ویس و رامین). در این گوباره چون گردی بر آخور چون خر عیسی به سوی عالم جان شو که چون عیسی همه جانی. سنائی. مانند گاو چشم به گوباره بر مدار. ابن یمین. ، گاوبان. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
به معنی دوم، گواره که گلۀ گاومیش باشد. (برهان) (آنندراج) (از انجمن آرا). رمۀ گاو و خر. (صحاح الفرس). مطلق رمه. (مؤلف) : وای از آن آوا که گرگوباره زآنجا بگذرد بفکند نازاده بچه، بازگیرد زاده شیر. منجیک. ناید هگرز زین یله گوباره جز درد و رنج عاقل بیچاره. ناصرخسرو. هرگز کس آن ندید که من دیدم زین بی شبان رمه یله گوباره. ناصرخسرو (از آنندراج). نشناسم از این عظیم گوباره جز دشمن خویش بالمثل یک تن. ناصرخسرو. شو حذر دار حذر زین یله گوباره بل نه گوباره کز این قافلۀشیطان. ناصرخسرو. ، جایگاه گاوان. (برهان). طویلۀ گاو. (آنندراج) : تو گاوان را به گوباره سزایی چگونه ویس را از رام پایی ؟ (ویس و رامین). در این گوباره چون گردی بر آخور چون خر عیسی به سوی عالم جان شو که چون عیسی همه جانی. سنائی. مانند گاو چشم به گوباره بر مدار. ابن یمین. ، گاوبان. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
بقیمت مقطوع و بی آنکه وزن کرده یا شمرده شود: در زمان خادم برون آمد ز در تا خرد او جمله حلوا را بزر گفت: او را گوتر و حلوا بچند ک گفت: کودک نیم دینار و ادند. (مثنوی)
بقیمت مقطوع و بی آنکه وزن کرده یا شمرده شود: در زمان خادم برون آمد ز در تا خرد او جمله حلوا را بزر گفت: او را گوتر و حلوا بچند ک گفت: کودک نیم دینار و ادند. (مثنوی)
آرایش گل خرماست که بشکل گل آذین خوشه یی است و بوسیله برگه قیفی شکل غلاف مانندی احاطه شده و بفرانسه این نوع آرایش را رژیم نامند جفری گوپرا گوپارا کافوری کوپاره گوپاره
آرایش گل خرماست که بشکل گل آذین خوشه یی است و بوسیله برگه قیفی شکل غلاف مانندی احاطه شده و بفرانسه این نوع آرایش را رژیم نامند جفری گوپرا گوپارا کافوری کوپاره گوپاره