شکاف، رخنه، شکستگی، انقطاع. تفرق، رهاشدگی. (ناظم الاطباء) ، پراکندگی. (یادداشت بخط مؤلف) ، در تداول حکما، به معنی انفصال. ضد پیوستگی (اتصال) : گمان نیست که صورت جسم نه این سه اندازه است که آن پیوستگی است که پذیرای آن توهم است که گفتیم و آن صورت پیوستگی است لامحاله که اگر هستی جسم گسستگی این ابعاد سه گانه را اندر وی نشایستی توهم کردن و پیوستگی ضد گسستگی است. (دانشنامۀ علایی ص 76)
شکاف، رخنه، شکستگی، انقطاع. تفرق، رهاشدگی. (ناظم الاطباء) ، پراکندگی. (یادداشت بخط مؤلف) ، در تداول حکما، به معنی انفصال. ضد پیوستگی (اتصال) : گمان نیست که صورت جسم نه این سه اندازه است که آن پیوستگی است که پذیرای آن توهم است که گفتیم و آن صورت پیوستگی است لامحاله که اگر هستی جسم گسستگی این ابعاد سه گانه را اندر وی نشایستی توهم کردن و پیوستگی ضد گسستگی است. (دانشنامۀ علایی ص 76)
آهسته بودن، درنگ، طمانینه، وقار، متانت، سنگینی، برای مثال ز بالا و دیدار و آهستگی / ز بایستگی، هم ز شایستگی (فردوسی - ۱/۱۸۵)آرامی، کندی، برای مثال یکی گفتش که بس آهسته کاری / بدین آهستگی بر خر چه داری؟ (عطار۱ - ۱۹۱)بردباری، صبر
آهسته بودن، درنگ، طمانینه، وقار، متانت، سنگینی، برای مِثال ز بالا و دیدار و آهستگی / ز بایستگی، هم ز شایستگی (فردوسی - ۱/۱۸۵)آرامی، کُندی، برای مِثال یکی گفتش که بس آهسته کاری / بدین آهستگی بر خر چه داری؟ (عطار۱ - ۱۹۱)بردباری، صبر
سد شدن بست شدن: و حیض بسته و گرفتگی بول بگشاید. یا گرفتگی بینی. زکام، اندوهگینی ملال خاطر انقباض مقابل انبساط: روزی گشاده باشی و روزی گرفته یی بنمای کان گرفتگی از چیست ای پسر ک (فرخی)، کسوف خسوف: اگر کسوف را مکث نبود یا تمام نگیرد او را سه وقت بود: نخستین بدو الکسوف و آغاز پدید آمدن گرفتگی و پیدا شدن رخنه اندر نور قمر. یا گرفتگی آفتاب (خورشید شمس)، کسوف. یا گرفتگی ماه (قمر) خسوف، تاری تیرگی (مطلقا)
سد شدن بست شدن: و حیض بسته و گرفتگی بول بگشاید. یا گرفتگی بینی. زکام، اندوهگینی ملال خاطر انقباض مقابل انبساط: روزی گشاده باشی و روزی گرفته یی بنمای کان گرفتگی از چیست ای پسر ک (فرخی)، کسوف خسوف: اگر کسوف را مکث نبود یا تمام نگیرد او را سه وقت بود: نخستین بدو الکسوف و آغاز پدید آمدن گرفتگی و پیدا شدن رخنه اندر نور قمر. یا گرفتگی آفتاب (خورشید شمس)، کسوف. یا گرفتگی ماه (قمر) خسوف، تاری تیرگی (مطلقا)