زشت. قبیح. نازیبا. (برهان) (از آنندراج). زشت. (لغت فرس اسدی) (جهانگیری) : دلبرا دو رخ تو بس خوب است از چه با یارکار گست کنی. عماره. روی ترکان بست نازیبا و گست زرد و پرچین چون ترنج آبخست. علی فرقدی. سخنها که گفتی تو بر گست باد دل و جان آن بدکنش گست باد. فردوسی. اگر بر چرخ با این عادت گست شوی، گردد ستاره با تو هم پست. (ویس و رامین). چه عاشق باشد اندر عشق چه مست کجا بر چشم او نیکو بود گست. (ویس و رامین). سوزنی در مدح وی با قافیه کشتی گرفت قافیه شد نرم گردن گرچه توسن بود و گست. سوزنی. اگر تمثال مانی زنده گردد به پیش صورت خوبت بود گست. شمس فخری
زشت. قبیح. نازیبا. (برهان) (از آنندراج). زشت. (لغت فرس اسدی) (جهانگیری) : دلبرا دو رخ تو بس خوب است از چه با یارکار گست کنی. عماره. روی ترکان بست نازیبا و گست زرد و پرچین چون ترنج آبخست. علی فرقدی. سخنها که گفتی تو بر گست باد دل و جان آن بدکنش گست باد. فردوسی. اگر بر چرخ با این عادت گست شوی، گردد ستاره با تو هم پست. (ویس و رامین). چه عاشق باشد اندر عشق چه مست کجا بر چشم او نیکو بود گست. (ویس و رامین). سوزنی در مدح وی با قافیه کشتی گرفت قافیه شد نرم گردن گرچه توسن بود و گست. سوزنی. اگر تمثال مانی زنده گردد به پیش صورت خوبت بود گست. شمس فخری
سهیل، ستاره ای در صورت فلکی سفینه که پس از شعرای یمانی درخشان ترین ستارگان است و در خاورمیانه در شب های آخر تابستان دیده می شود، سهیل یمن، سهیل یمان، پرک، اگست. قدما گمان می کردند سرخی و خوش رنگی سیب و همچنین خوشبویی ادیم از اثر تابش سهیل است
سهیل، ستاره ای در صورت فلکی سفینه که پس از شِعرای یمانی درخشان ترین ستارگان است و در خاورمیانه در شب های آخر تابستان دیده می شود، سهیل یمن، سهیل یمان، پرک، اگست. قدما گمان می کردند سرخی و خوش رنگی سیب و همچنین خوشبویی ادیم از اثر تابش سهیل است
نام نوعی از خط و آن بیست وهشت حرف است که عهود و مواثیق و اقطاعات را بدان می نوشتند. رجوع به سبک شناسی بهار ج 1 ص 77 شود: متولی آن خرابی بفرمود تا بشکنند، لوحی بیرون افتاد از مس زرد بر (آن) به خط گستج نبشته، کسی را بر آن ترجمه واقف نبود. (تاریخ طبرستان ابن اسفندیار). و رجوع به گشته و گشتگ و کستج شود
نام نوعی از خط و آن بیست وهشت حرف است که عهود و مواثیق و اقطاعات را بدان می نوشتند. رجوع به سبک شناسی بهار ج 1 ص 77 شود: متولی آن خرابی بفرمود تا بشکنند، لوحی بیرون افتاد از مس زرد بر (آن) به خط گستج نبشته، کسی را بر آن ترجمه واقف نبود. (تاریخ طبرستان ابن اسفندیار). و رجوع به گشته و گشتگ و کستج شود
دهی است از دهستان مهوید بخش حومه شهرستان فردوس واقع در 25هزارگزی شمال خاوری فردوس و 6 هزارگزی جنوب مالرو گناباد به فردوس. هوای آن معتدل و دارای 945 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، زعفران و ابریشم و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. مزارع کریم آباد، عباس آباد، شیرآباد، آهنگران، عبدل آباد، علی آباد، نوش آباد، بگرج و گردآباد جزو این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مهوید بخش حومه شهرستان فردوس واقع در 25هزارگزی شمال خاوری فردوس و 6 هزارگزی جنوب مالرو گناباد به فردوس. هوای آن معتدل و دارای 945 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، زعفران و ابریشم و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. مزارع کریم آباد، عباس آباد، شیرآباد، آهنگران، عبدل آباد، علی آباد، نوش آباد، بگرج و گردآباد جزو این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان سردرود بخش رزن شهرستان همدان واقع در 18000گزی شمال باختری قصبه رزن و 2000گزی سلطان آباد. هوای آن سردسیر و دارای 219 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، مختصر انگور و صیفی و شغل اهالی زراعت وگله داری است. راه مالرو دارد و در تابستان اتومبیل از آن میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان سردرود بخش رزن شهرستان همدان واقع در 18000گزی شمال باختری قصبه رزن و 2000گزی سلطان آباد. هوای آن سردسیر و دارای 219 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، مختصر انگور و صیفی و شغل اهالی زراعت وگله داری است. راه مالرو دارد و در تابستان اتومبیل از آن میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
فرسخی کمتر میانۀ شمال و مغرب فرگ است. نصف بیشتر قریه و مزرعه گستواز موقوفات مدرسه منصوریۀ شیراز است. در وقفنامه ها و فرامین سلاطین آن را حستویه فرگ از اعمال شبانکاره فارس نوشته اند. (فارسنامۀ ناصری بخش دوم ص 219)
فرسخی کمتر میانۀ شمال و مغرب فرگ است. نصف بیشتر قریه و مزرعه گستواز موقوفات مدرسه منصوریۀ شیراز است. در وقفنامه ها و فرامین سلاطین آن را حستویه فرگ از اعمال شبانکاره فارس نوشته اند. (فارسنامۀ ناصری بخش دوم ص 219)
مرکّب از: گست + ه، پسوند نسبت، منسوب به چیزی زشت. (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ نظام) (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، سرگین باشد که فضلۀ اسب و استر و خر و گاو است. (برهان)، سرگین، زیرا که نسبت به چیز زشت دارد، و ها برای نسبت است. (آنندراج) (انجمن آرا) (جهانگیری)
مُرَکَّب اَز: گست + ه، پسوند نسبت، منسوب به چیزی زشت. (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ نظام) (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، سرگین باشد که فضلۀ اسب و استر و خر و گاو است. (برهان)، سرگین، زیرا که نسبت به چیز زشت دارد، و ها برای نسبت است. (آنندراج) (انجمن آرا) (جهانگیری)
درشتی و زبونی. (برهان) (ناظم الاطباء) ، بدی و نازیبایی. (برهان). و یا مرخم گستاخی. (آنندراج). زشتی: ترا جائی است بس عالی و نورانی چو بیرون رفتی از جایی بدین گستی. ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 473)
درشتی و زبونی. (برهان) (ناظم الاطباء) ، بدی و نازیبایی. (برهان). و یا مرخم گستاخی. (آنندراج). زشتی: ترا جائی است بس عالی و نورانی چو بیرون رفتی از جایی بدین گستی. ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 473)