جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با گستی

گستی

گستی
زشتی نازیبایی پلیدی: ترا جاییست بس عالی و نورانی چو بیرون رفتی از جایی بدین گستی. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار

گستی

گستی
درشتی و زبونی. (برهان) (ناظم الاطباء) ، بدی و نازیبایی. (برهان). و یا مرخم گستاخی. (آنندراج). زشتی:
ترا جائی است بس عالی و نورانی
چو بیرون رفتی از جایی بدین گستی.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 473)
لغت نامه دهخدا

بستی

بستی
کسی که بست می نشیند آنکه متحصن شود آنکه بمکانی مقدس برای مصون بودن از تعرض پناه میبرد و متحصن گردد
فرهنگ لغت هوشیار

دستی

دستی
منسوب به دست مربوط به دست، ظرفی که بدست توان برداشت و استعمال کرد، دستینه دست برنجن. یا دستی و پشت دستی در جایی که مخاطب را در صفتی و منقبتی ممتاز یابند و مراد آنست که در پیش تو پشت دست بر زمین گذاشته ایم (بدین وسیله غایت عجز خود را نمایند)
فرهنگ لغت هوشیار