جدول جو
جدول جو

معنی گریزی - جستجوی لغت در جدول جو

گریزی
(گَ)
دهی است از دهستان شهرنوبالا ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد، واقع در 48هزارگزی شمال باختری طیبات. هوای آن معتدل و دارای 247 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و تریاک و بنشن و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گریزش
تصویر گریزش
گریختن، گریز، فرار، برای مثال که از لشکر امروز جنگی منم / به گاه گریزش درنگی منم (فردوسی - ۸/۱۳۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گربزی
تصویر گربزی
زیرکی، دلیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گریلی
تصویر گریلی
گوشه ای در دستگاه شور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گریزا
تصویر گریزا
گریختن، فرار کردن، در رفتن، گرختن، گریزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غریزی
تصویر غریزی
از روی غریزه، طبیعی مثلاً واکنش غریزی،
ذاتی، فطری مثلاً هوش غریزی
غریزۀ جنسی: غریزۀ اطفای شهوت که سبب تولید نسل است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کریزی
تصویر کریزی
پیر، فرتوت، خمیده قامت، ویژگی پرنده ای که پر آن ریخته است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کریزی
تصویر کریزی
پرنده ای که پر آن بریزد و تولک کند: (به باز کریز بمانم همی اگر کبک بگریزد از من رواست) (رودکی)، چیزی که بخورد پرندگان شکاری دهند تا زود تولک کند و پر بریزد، پیری که در قوای او فتور حاصل شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریزش
تصویر گریزش
گریز گریخت فرار: کزین لشکر امروز جنگی منم بگاه گریزش درنگی منم
فرهنگ لغت هوشیار
حیله گری مکاری محیلی: بزابه از راه تملق و گربزی هشت بار روی بر زمین نهاد ترسان و لرزان، زیرکی و دانایی هوشیاری: علی ع گفت: ای ابن عم (خطاب بعبد الله ابن عباس) تو و معاویه هر دو دعوی گربزی دارید من از تو آن خواهم که با من مشورت کنی اگر فرمان تو نکنم فرمان من کنی، دلیری دلاوری شجاعت
فرهنگ لغت هوشیار
غریزی در فارسی آسن ویری ویریک منسوب به غریزه، طبیعی ذاتی جبلی فطری. یا حرارت غریزی. حرارت طبیعی که در عروق بدن توام با خون وجود دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریزه
تصویر گریزه
قاچاق: از ایران چای... را بی گمرک گریزه می آورند
فرهنگ لغت هوشیار
قطعه ایست ضربی در دستگاه شور که در پرده شهناز نواخته میشود و دو ضرب یا چهار ضرب است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریزا
تصویر گریزا
آنکه عادت بگریز دارد گریزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریزی
تصویر غریزی
((غَ))
ذاتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کریزی
تصویر کریزی
((کُ رِ))
پیر، فرتوت، خمیده قامت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گریزه
تصویر گریزه
((گُ زَ یا زِ))
قاچاق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گریزای
تصویر گریزای
آکاروس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غریزی
تصویر غریزی
Instinctive, Instinctual
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از غریزی
تصویر غریزی
instinctif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از غریزی
تصویر غریزی
स्वाभाविक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از غریزی
تصویر غریزی
本能的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از غریزی
تصویر غریزی
本能的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از غریزی
تصویر غریزی
אינסטינקטיבי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از غریزی
تصویر غریزی
본능적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از غریزی
تصویر غریزی
instingtif
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از غریزی
تصویر غریزی
інстинктивний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از غریزی
تصویر غریزی
instinctief
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از غریزی
تصویر غریزی
istintivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از غریزی
تصویر غریزی
instintivo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از غریزی
تصویر غریزی
instintivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از غریزی
تصویر غریزی
instynktowny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از غریزی
تصویر غریزی
instinktiv
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از غریزی
تصویر غریزی
инстинктивный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از غریزی
تصویر غریزی
içgüdüsel
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی