معنی گریزه
- گریزه((گُ زَ یا زِ))
- قاچاق
واژههای مرتبط با گریزه
گریزه
- گریزه
- قاچاق: از ایران چای... را بی گمرک گریزه می آورند
گریزه
- گریزه
- قاچاق: از ایران چای... را بی گمرک گریزه می آورند. (از کتاب تحفۀ اهل بخارا)
گریزه
- گریزه
- دهی است از دهستان حسن آباد بخش حومه شهرستان سنندج، واقع در 8000گزی جنوب سنندج کنار شوسۀ سنندج به کرمانشاه. دارای 150 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
گمیزه
- گمیزه
- محلول
گرازه
- گرازه
- از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار ایرانی در سپاه کیکاووس پادشاه کیانی
گریوه
- گریوه
- تل، پشته، تپه، گردونۀ کوه،
برای مِثال خری بر گریوه ز سرما بمرد / که از کاهلی جامه با خود نبرد (نظامی۵ - ۸۱۸)
گریزا
- گریزا
- گریختن، فرار کردن، در رفتن، گرختن، گریزیدن
غریزه
- غریزه
- ویژگی، توانایی یا قابلیت وراثتی، طبیعت، سرشت، حسی که به طور مبهم به شخص آگاهی می دهد، میل جنسی مثلاً غریزۀ جنسی
بریزه
- بریزه
- از صمغ های سقزی به رنگ سرخ، زرد یا سفید با طعم تلخ که از برخی درختان و درختچه ها به دست می آید و در معالجۀ بیماری های درد مفاصل، عرق النسا و کرم معده مفید است، اَنزَروت، اَنجَروت، کُنجِده، کُنجیده، بارزَد، بیرزَد، بیرزه، زَنجَرو
