جدول جو
جدول جو

معنی گریبانک - جستجوی لغت در جدول جو

گریبانک
حلقه ای از گوشوارک ها که در پای گل های چتری قرار دارد
تصویری از گریبانک
تصویر گریبانک
فرهنگ فارسی عمید
گریبانک
مجموع برگه هایی که در قاعده پایکهای فرعی گل قرار گرفته اند
تصویری از گریبانک
تصویر گریبانک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

منسوب به گریبان، پیراهن کرته: وز دست چو سنگ تو نمی یابد موذن بمثل یکی گریبانی. (ناصر خسرو)، جامه ای که دامن و آستینی ندارد و بر روی قبا برای زینت پوشند، پوستی که بر گریبان پوستین و کردی و کاتبی دوزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریبانه
تصویر گریبانه
مجموع برگه هایی که در قاعده پایکهای اصلی یک گل قرار دارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریبانی
تصویر گریبانی
جامه ای که دامن و آستین ندارد و بر روی قبا پوشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گریبان
تصویر گریبان
یقه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گریبان
تصویر گریبان
آن قسمت از جامه که اطراف گردن را می گیرد، یخۀ جامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گریبان
تصویر گریبان
یقه، قسمتی از جامه که اطراف گردن را بگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریبان
تصویر گریبان
((گَ))
بخشی از جامه که گردن را در برمی گیرد، یقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اریبانه
تصویر اریبانه
مورب
فرهنگ واژه فارسی سره
گریبانه باج بر شمار گریب زمین مالیات یا عوارضی که بوسیله اندازه گرفتن زمین تعیین شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریبانگه
تصویر گریبانگه
جای گریبان، گلو، گردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غریبانه
تصویر غریبانه
درخور غریب، برای مثال نماز شام غریبان چو گریه آغازم / به مویه های غریبانه قصه پردازم (حافظ - ۶۶۶)، به روش غریبان مانند غریبان
فرهنگ فارسی عمید
بی کسانه، بیگانه وار در خور غریب: مویه های غریبانه، هر چیز سزاوار بگدایی و مفلسی، بطرز غریبان: غریبانه رفتار می کند
فرهنگ لغت هوشیار
فریبنده فریب دهنده. یا زبان فریبناک. زبان چرب و نرم و فریبنده: آمد آن خواهر زبانی باز با زبانی فریبناک و دراز
فرهنگ لغت هوشیار
جای گریبان گلو گردن: جاوید باد عمر تو و دشمنان تو چنگ اجل گرفته گریبانگه امل. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که گریبان دیگری را بگیرد و بکشد: یار گریبان کش و دامنکشان آستی از رقص جواهر فشان. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جریبانه
تصویر جریبانه
((جَ نِ))
مالیات یا عوارضی که به وسیله اندازه گرفتن زمین تعیین می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فریبناک
تصویر فریبناک
فریبنده، فریب دهنده، برای مثال آدمی کاو فریبناک بود / هم ز دیوان این مغاک بود (نظامی۴ - ۶۷۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرمانک
تصویر گرمانک
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دو نفر رهاننده ایرانیان از دست ماران ضحاک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
فرار کرده، در حال فرار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردبان
تصویر گردبان
کوهان شتر، کمرگاه، گودبان، گرده بان، سنام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گریوان
تصویر گریوان
گریبان، آن قسمت از جامه که اطراف گردن را می گیرد، یخۀ جامه
فرهنگ فارسی عمید
دارنده گرز گرزدار: چو میلاد با آرش مرزبان چو پیروز اسب افکن گرزبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
گریختن
فرهنگ لغت هوشیار
گریان بودن: زگریانی که هستم مرغ و ماهی همی گریند بر من همچو من زار. (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار
کو هان شتر: رحم آمد مر شتر را گفت هین برجه و بر گردبان من نشین. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
گریبان: و چیزی که در گریوان طلب کند نیابد و آن در آستین باشد تا بدانستن غمی بدل او رسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریبان
تصویر فریبان
((فَ))
فریبنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گردبان
تصویر گردبان
((گَ))
کوهان شتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گریزان
تصویر گریزان
گریزنده، در حال فرار
فرهنگ فارسی معین