- گریبانک
- حلقه ای از گوشوارک ها که در پای گل های چتری قرار دارد
معنی گریبانک - جستجوی لغت در جدول جو
- گریبانک
- مجموع برگه هایی که در قاعده پایکهای فرعی گل قرار گرفته اند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منسوب به گریبان، پیراهن کرته: وز دست چو سنگ تو نمی یابد موذن بمثل یکی گریبانی. (ناصر خسرو)، جامه ای که دامن و آستینی ندارد و بر روی قبا برای زینت پوشند، پوستی که بر گریبان پوستین و کردی و کاتبی دوزند
مجموع برگه هایی که در قاعده پایکهای اصلی یک گل قرار دارند
جامه ای که دامن و آستین ندارد و بر روی قبا پوشند
آن قسمت از جامه که اطراف گردن را می گیرد، یخۀ جامه
یقه، قسمتی از جامه که اطراف گردن را بگیرد
گریبانه باج بر شمار گریب زمین مالیات یا عوارضی که بوسیله اندازه گرفتن زمین تعیین شود
جای گریبان، گلو، گردن
درخور غریب، برای مثال نماز شام غریبان چو گریه آغازم / به مویه های غریبانه قصه پردازم (حافظ - ۶۶۶) ، به روش غریبان مانند غریبان
بی کسانه، بیگانه وار در خور غریب: مویه های غریبانه، هر چیز سزاوار بگدایی و مفلسی، بطرز غریبان: غریبانه رفتار می کند
فریبنده فریب دهنده. یا زبان فریبناک. زبان چرب و نرم و فریبنده: آمد آن خواهر زبانی باز با زبانی فریبناک و دراز
جای گریبان گلو گردن: جاوید باد عمر تو و دشمنان تو چنگ اجل گرفته گریبانگه امل. (سوزنی)
کسی که گریبان دیگری را بگیرد و بکشد: یار گریبان کش و دامنکشان آستی از رقص جواهر فشان. (نظامی)
فریبنده، فریب دهنده، برای مثال آدمی کاو فریبناک بود / هم ز دیوان این مغاک بود (نظامی۴ - ۶۷۸)
فرار کرده، در حال فرار
کوهان شتر، کمرگاه، گودبان، گرده بان، سنام
گریبان، آن قسمت از جامه که اطراف گردن را می گیرد، یخۀ جامه
دارنده گرز گرزدار: چو میلاد با آرش مرزبان چو پیروز اسب افکن گرزبان
گریختن
گریان بودن: زگریانی که هستم مرغ و ماهی همی گریند بر من همچو من زار. (فرخی)
کو هان شتر: رحم آمد مر شتر را گفت هین برجه و بر گردبان من نشین. (مثنوی)
گریبان: و چیزی که در گریوان طلب کند نیابد و آن در آستین باشد تا بدانستن غمی بدل او رسد
گریزنده، در حال فرار
Elusive
elusivo
entglisch
nieuchwytny