معنی گریبانگه - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با گریبانگه
گریبانگه
- گریبانگه
- جای گریبان گلو گردن: جاوید باد عمر تو و دشمنان تو چنگ اجل گرفته گریبانگه امل. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
گریبانگه
- گریبانگه
- مخفف گریبانگاه است. جای گریبان. گلو. گردن:
جاوید باد عمر تو و دشمنان تو
چنگ اجل گرفته گریبانگه امل.
سوزنی.
رجوع به گریبان شود
لغت نامه دهخدا
گریبانه
- گریبانه
- مجموع برگه هایی که در قاعده پایکهای اصلی یک گل قرار دارند
فرهنگ لغت هوشیار
گریبانگیر
- گریبانگیر
- آنکه گریبان کسی را بگیرد، مبتلا سازنده دامنگیر
فرهنگ لغت هوشیار
گریبانگیر
- گریبانگیر
- گریبان گیرنده. مبتلاسازنده. دامنگیر. رجوع به گریبانگیر شدن شود
لغت نامه دهخدا
جریبانه
- جریبانه
- گریبانه باج بر شمار گریب زمین مالیات یا عوارضی که بوسیله اندازه گرفتن زمین تعیین شود
فرهنگ لغت هوشیار