جدول جو
جدول جو

معنی گرزش - جستجوی لغت در جدول جو

گرزش
گله، شکایت، شکوه، تظلم، برای مثال بده داد من زآن لبانت و گرنه / سوی خواجه خواهم شد از تو به گرزش (خسروانی - ۱۱۶)، زاری، توبه
تصویری از گرزش
تصویر گرزش
فرهنگ فارسی عمید
گرزش
(گَ زِ)
تظلم و دادخواهی و تضرع و زاری نمودن و با کاف تازی هم بنظر آمده. (برهان) (آنندراج). تظلم. (صحاح الفرس) :
بده داد من زآن لبانت وگرنه
سوی خواجه خواهم شد از تو بگرزش.
خسروانی یا خسروی.
مرحوم اقبال در لغت فرس (ص 213) ’گرزش’ به ضم اول و کسر سوم ضبط کرده. مرحوم دهخدا در حاشیۀ نسخۀ لغت فرس چ اقبال نوشته اند: ’گزرش است از گزاردن، عرضه کردن’ مخفف گزارش. رجوع به حاشیۀ برهان قاطع چ معین ’گرزش’ شود، تشنیع. (فرهنگ نعمهاﷲ) :
زمانه کرد مرا مبتلا به گرزش او
گهی بپای کلوبه (؟) گهی بپای کنیب.
طیان.
مگر سرگرانی گرزش تواند
که بردارد از مملکت رسم گرزش.
شمس فخری (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
گرزش
تظلم و دادخواهی و تضرع و زاری نمودن
تصویری از گرزش
تصویر گرزش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرزن
تصویر گرزن
(پسرانه)
تاجی که شاهان بر سر می گذاشتند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گرزم
تصویر گرزم
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی ایرانی در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گروش
تصویر گروش
گرویدگی، ایمان آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارزش
تصویر ارزش
بها، قیمت، اهمیت، شایستگی، در علم جامعه شناسی معیارهای مشترک در جامعه برای ارزیابی مناسبات فرهنگی، قدر، مرتبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرزه
تصویر گرزه
نوعی مار که سر بزرگ دارد، مار بزرگ، کفچه مار، برای مثال این یکی شرزه ای ست خیره شکر / وآن دگر گرزه ای ست هرزه گرای (انوری - ۴۵۱)، بدی مار گرزه ست ازاو دور باش / که بد بتّر از مار گرزه گزد (ناصرخسرو - ۲۷۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورزش
تصویر ورزش
کار پیاپی، پیاپی کردن کاری برای تمرین و عادت، حرکت دادن پیاپی اعضای بدن برای تقویت اعصاب و عضلات، هر گونه عمل و حرکتی که برای تقویت اعضا و به منظور حفظ تندرستی به تنهایی یا دسته جمعی انجام داده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرزن
تصویر گرزن
تاج مرصع که در قدیم روی تخت بالای سر پادشاهان می آویخته اند، تاج، طرز قرار گرفتن گل ها بر روی شاخه ها مانند گل گاوزبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردش
تصویر گردش
چرخ زدن، سیر، حرکت دورانی، دور زدن
فرهنگ لغت هوشیار
اجرای مرتب تمرینهای بدنی بمنظور تکمیل قوای جسمی و روحی، اکتساب، تحصیل، حاصل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
لرز رعشه ارتعاش. یا به لرزش در افتادن، لرز یافتن رعشه یافتن: ز باریدن برف و باران و سیل بلرزش در افتاده همچون سیل (سعدی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریزش
تصویر گریزش
گریز گریخت فرار: کزین لشکر امروز جنگی منم بگاه گریزش درنگی منم
فرهنگ لغت هوشیار
جانوریست کوتاه قد و پا دراز و بغایت جلد و تند رود (برهان)، توضیح با مراجعه بماخذ این جانور شناخته نشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرمش
تصویر گرمش
گرمی حرارت، تب
فرهنگ لغت هوشیار
ایمان آوردن: نخست خود را هست کنم و عقد کنم و موجود کنم از گروش که
فرهنگ لغت هوشیار
تاج و نیم تاجی که از دیبا می بافتند بزر و گوهر مغرق کرده و آنرا بر بالای سر شاه می آویختند: آنکه اهل درزن باشد نه سزای گرزن باشد، گل آذینی است محدود که ساقه گل دهنده (پایه گل) آن بپایه گل فرعی بعدی منتهی میشود. این پایه های گل دار از طرفی رشد و نمو انتهایی ساقه را محدود میسازند و از طرفی در تولید انشعابات فرعی آن موثرند. اگر انشعابات پایه ماقبل انجام شود گرزن را یکسویه و اگر از دو جانب باشد آنرا دو سویه گویند. گاهی انشعابات گلهای بعدی بتناوب از طرفین پایه های ماقبل انجام میشود و در این صورت گرزن را مارپیچی نامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرازش
تصویر گرازش
عمل گرازیدن خرامش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گراش
تصویر گراش
خراش، پریشان پراکنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برزش
تصویر برزش
بزرگداشت، تجلیل، پالان نهادن، زین نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزش
تصویر ارزش
قیمت، بها، ارز، ارج، شایستگی، زیبندگی، قابلیت، قدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرزه
تصویر گرزه
مار بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرزه
تصویر گرزه
((گَ زِ))
مار بزرگ، نوعی مار بد زهر و کشنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لرزش
تصویر لرزش
((لَ زِ))
لرزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گراش
تصویر گراش
((گَ))
پریشانی، آشفتگی، کراش، خراش، غراش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گراش
تصویر گراش
((گَ))
خراش، پریشان، پراکنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرزن
تصویر گرزن
((گَ زَ))
تاج، تاج مرصع. گرزین هم گفته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گردش
تصویر گردش
((گَ دِ))
گردیدن، دور زدن، حرکت، تحول، پیچ و خم، چین و شکن، جابه جایی، رفتن به جایی برای هواخوری و تفریح یا تماشا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرزه
تصویر گرزه
((گِ زِ))
موش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گروش
تصویر گروش
((گِ رَ وِ))
ایمان آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارزش
تصویر ارزش
((اَ زِ))
بها، ارز، قیمت، قدر، شایستگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورزش
تصویر ورزش
((وَ زِ))
تمرین، کار پیاپی و مرتب، انجام حرکات بدنی خاص برای تقویت عضلات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لرزش
تصویر لرزش
تشنج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گردش
تصویر گردش
تفرج، جریان
فرهنگ واژه فارسی سره