جدول جو
جدول جو

معنی گرزم

گرزم(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی ایرانی در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی
تصویری از گرزم
تصویر گرزم
فرهنگ نامهای ایرانی

واژه‌های مرتبط با گرزم

گرزم

گرزم
برادر اعیانی اسفندیار است و او بدگویی اسفندیار را پیش گشتاسب کرد و گشتاسب اسفندیار را بند فرمود. (برهان) (آنندراج) ، نام یکی از قهرمانان تورانی. (ولف) :
به هرجا که بودم برزم و ببزم
پر از درد و نفرین بدی بر گرزم.
فردوسی (از جهانگیری).
بفرمایمش نیز رفتن به رزم
سپه را سپارم به فرخ گرزم.
فردوسی.
یکی پهلوان بود نامش گرزم
ز توران سپه پیشش آمد به رزم.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

ورزم

ورزم
آتَش، آنچه از سوختن چوب یا زغال یا چیز دیگر به وجود می آید و دارای روشنی و حرارت است، نار، اَنیسِه، وَراغ، بَرزین، تَش، اَخگَر، آذَر، مَخ
شعلۀ آتش
گرمی آتش
ورزم
فرهنگ فارسی عمید

گرزش

گرزش
گله، شکایت، شکوه، تظلم، برای مِثال بده داد من زآن لبانت و گرنه / سوی خواجه خواهم شد از تو به گرزش (خسروانی - ۱۱۶)، زاری، توبه
گرزش
فرهنگ فارسی عمید

گرزه

گرزه
نوعی مار که سر بزرگ دارد، مار بزرگ، کفچه مار، برای مِثال این یکی شرزه ای ست خیره شکر / وآن دگر گرزه ای ست هرزه گرای (انوری - ۴۵۱)، بدی مار گرزه ست ازاو دور باش / که بد بتّر از مار گرزه گزد (ناصرخسرو - ۲۷۳)
گرزه
فرهنگ فارسی عمید