- گردآوردن
- جمع کردن فراهم آوردن فراز آوردن: ... از همه جهان مردم گرد آورد و عهدنامه نبشت، تالیف کردن: قیاس اقترانی آن بود که دو قضیه (را) گرد آورند
معنی گردآوردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع کردن، فراهم آوردن، انباشتن
مجموعه
مولف، مؤلف
داخل کردن ادخال، بیرون آوردن (از اضداد)، رها کردن آزاد ساختن، یا از خود در آوردن دروغ پردازی کردن مطلبی از خود ساختن که واقعیت نداشته باشد
تولید درد کردن، رنجور و بیمار کردن، فجع
بنهایت ریسدن بپایا رسانیدن
به سرآوردن، پایان دادن، به آخر رساندن
گرد و خاک برپا کردن، برانگیختن گرد و غبار
جمع کردن، فراهم آوردن، انباشتن، گرد آوردن
کنایه از جمع کردن، فراهم آوردن، گلوله کردن، مدور ساختن
پائین آوردن
گذشتن عبور کردن: یا فلک آنجا گذر آورده بود سبزه به بیجاده گرو کرده بود. (نظامی)
گرد آوردن: سپاهی که نوروز گرد آورید همه نیست کردش زناگه شجام. (دقیقی)
جمع کرده فراهم آورده، تالیف کرده مولف
فراهم آوردن، جمع کردن
گرد آلود شدن: می خورد گرد عبث محمل لیلی در دشت نیست جز عشق تمنای دگر مجنون را. (صائب)
دست یافتن، پیدا کردن، یافتن
بدست آوردن حاصل کردن: تو تا حالا نفهمیدی از کجا این دم و دستگاه و دارایی را گیر آورده ک، اسیر کردن مقید ساختن
جنگیدن نبردکردن، داخل (مسابقه بازی جنگ) شدن حریف گشتن: نهادیم برجای شطرنج نرد کنون تاببازی که ظردنبرد. (شا. لغ)
اجابت کردن، تامین کردن
جمع آوری، تالیف
بالا بردن بلند کردن بر افراشتن، پروردن تربیت کردن، بیرون کشیدن استخراج کردن، پیدا نمودن ظاهر ساختن، افراختن (بنا و مانند آن)، تعمیر کردن مرمت کردن اصلاح کردن، تمام کردن تکمیل کردن، انباشتن پر کردن، قبول کردن پذیرفتن و انجام دادن تقاضا و حاجت کسی را: حاجت او را برآورد
عمل گرد آوردن، جمع کردن
بیرون آوردن، ظاهر ساختن، داخل کردن
بلند کردن، بالا بردن، بالا آوردن، افراختن، روا کردن، پذیرفتن و انجام دادن، پروردن
گرد آوردن جمع
چیزی راازجای خویش کندن