جدول جو
جدول جو

معنی گدامنش - جستجوی لغت در جدول جو

گدامنش
گدا طبع، گدا صفت
تصویری از گدامنش
تصویر گدامنش
فرهنگ فارسی عمید
گدامنش
(گَ / گِ مَ نِ)
گدافطرت. گداصفت
لغت نامه دهخدا
گدامنش
آنکه طبیعه گدا باشد گدامنش گدا صفت: گدا طبع اگر در تموز آب حیوان بدستت دهد جورسقا نیرزد. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
گدامنش
گداصفت، گداطبع، لئیم، ممسک
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هخامنش
تصویر هخامنش
(پسرانه)
دوستار اندیشه، نام جد کورش کبیر، در پارسی باستان مرکب از هخا (دوست و یار) + منش (فهم و شعور)، نام سر سلسله خاندان هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گدازش
تصویر گدازش
عمل گداختن، ذوب شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رادمنش
تصویر رادمنش
سخی، کریم، سخاپیشه، جوانمرد، برای مثال رادمنش پیر جهان دیدهای / در همه آفاق پسندیده ای (رکن الدین- مجمع الفرس - رادمنش)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدمنش
تصویر بدمنش
بدخو، بدسرشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دامنه
تصویر دامنه
دامن و کنارۀ چیزی، دامن مانند، حاشیه، کناره، در علم جغرافیا قسمت شیب دار کوه، پایین کوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دژمنش
تصویر دژمنش
بدمنش، بدنهاد، آزرده، بیزار
فرهنگ فارسی عمید
(گِ مَ)
در بعض کتب از جمله حبیب السیر دیده میشود به گمان من غلط کاتب است و اصل با کاف تازی است. رجوع به کری کردن، کری نکردن و کرامند شود
لغت نامه دهخدا
(مَ نِ)
کریم الطبع. (آنندراج). کریم طبع و سخاپیشه. (برهان) :
رادمنش پیر جهاندیده ای
در همه اخلاق پسندیده ای.
رکن الدین بکرانی (از شعوری ج 2 ورق 7)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
که دامن کشد. که دنبالۀ دامن بر روی زمین فروهلد و براه رود، مجازاً معنی خرامنده و بناز رونده دارد. ج، دامنکشان
لغت نامه دهخدا
(هََ مَ نِ)
یا هخامنیش، در پارسی باستان مرکب از دو جزء است. جزء اول هخی به معنی دوست و یار و جزء دوم منیش ازمنه به معنی حس باطنی، فهم و شعور و اندیشیدن و جمعاً به معنی ’دوست منش’ است. وی سر دودمان سلسلۀ هخامنشی و جد اعلای کورش و داریوش است. (از حاشیۀ برهان چ معین). وی بزرگ خاندان خود و از مشاهیر فارس بوده اما به سلطنت نرسیده و نخستین کسی که از خانوادۀ او به حکومت فارس رسید فرزند او چش پش اول بود. (از ایران باستان پیرنیاج 1 ص 426 ببعد). رجوع به هخامنشی و هخامنشیان شود
لغت نامه دهخدا
(گَ / گِ مَ نِ)
عمل گدامنش
لغت نامه دهخدا
تصویری از گدا منشی
تصویر گدا منشی
حالت و کیفیت گدا طبع گدا منشی گدا صفتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دژمنش
تصویر دژمنش
بد نهاد
فرهنگ لغت هوشیار
عمل گداختن ذوب، کاهش تن لاغری: و بسیار باشد که خداوند گدازش و کاهش را که بتازی ذبول گویند اجابت طبع صفرایی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای گاو که خاص مناطق معتدل و گرم آسیا و افریقا و اروپاست و دارای چند نژاد است که مهمترین نژاد های آن گاو میش هندی است و غالبا جهت استفاده آنرا اهلی میکنند. گاومیشان وحشی اکثر کوچکند و بیش از یک متر ارتفاع ندارند ولی گاومیشان وحشی هندی نسبه عظیم الجثه اند و ارتفاع آنها گاه تا 2 متر وزنشان تا 1500 کیلو گرم میرسد و دارای شاخهای بلندی هستند که گاهی طول آنها بر 2 متر بالغ میگردد. گاومیشان وحشی از حیوانات درنده مانند پلنگ و ببر و شیر هم باکی ندارند و غالبا با آنها مبارزه میکنند. گاومیشان را امروزه اسیر و اهلی میسازند. گاومیشان اهلی در گیلان و مازندران و آذربایجان و خوزستان و شهریار فراوانند و اکثر رگشان تیره و غالبا پیشانی شان سفید و منگوله دم آنها نیز سفید رنگ است. پوست گاومیش بسیار ضخیم و چرم آن مرغوب است. گاومیش اهلی غالبا عظیم الجثه و سنگین حرکت است و سر خود را موقع حرکت هم سطح بدن نگه میدارد. گوش گاومیش بزرگ است و در درون آن مو های بلندی مشاهده میشود. پستان گاومیش کوچک است
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای گاو که خاص مناطق معتدل و گرم آسیا و افریقا و اروپاست و دارای چند نژاد است که مهمترین نژاد های آن گاو میش هندی است و غالبا جهت استفاده آنرا اهلی میکنند. گاومیشان وحشی اکثر کوچکند و بیش از یک متر ارتفاع ندارند ولی گاومیشان وحشی هندی نسبه عظیم الجثه اند و ارتفاع آنها گاه تا 2 متر وزنشان تا 1500 کیلو گرم میرسد و دارای شاخهای بلندی هستند که گاهی طول آنها بر 2 متر بالغ میگردد. گاومیشان وحشی از حیوانات درنده مانند پلنگ و ببر و شیر هم باکی ندارند و غالبا با آنها مبارزه میکنند. گاومیشان را امروزه اسیر و اهلی میسازند. گاومیشان اهلی در گیلان و مازندران و آذربایجان و خوزستان و شهریار فراوانند و اکثر رگشان تیره و غالبا پیشانی شان سفید و منگوله دم آنها نیز سفید رنگ است. پوست گاومیش بسیار ضخیم و چرم آن مرغوب است. گاومیش اهلی غالبا عظیم الجثه و سنگین حرکت است و سر خود را موقع حرکت هم سطح بدن نگه میدارد. گوش گاومیش بزرگ است و در درون آن مو های بلندی مشاهده میشود. پستان گاومیش کوچک است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دامنه
تصویر دامنه
حاشیه، کنار، پای کوه، دامن کوه
فرهنگ لغت هوشیار
توضیح این کلمه که مکرر در حبیب السیر چاپی وروضات الجنات فی اوصاف مدینه الهرات و غیره آمده باحتمال قوی محرف کرامند است و جامی آنرا درست بکار برده: بکرامند تحفه یاد کند بگرامی هدیه شاد کند. (جامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دامنی
تصویر دامنی
سر انداز زنان مقنعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رادمنش
تصویر رادمنش
دارای طبع و منش راد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دامنی
تصویر دامنی
((مَ))
سرانداز زنان، مقنعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دامنه
تصویر دامنه
((مَ نِ))
کناره، حاشیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گدازش
تصویر گدازش
((گُ زِ))
عمل گداختن، ذوب، کاهش تن، لاغری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رادمنش
تصویر رادمنش
((مَ نِ))
دارای طبع و منش جوانمردان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرانش
تصویر گرانش
جاذبه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دامنه
تصویر دامنه
منطقه، حاشیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ددمنش
تصویر ددمنش
وحشی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گدامنشی
تصویر گدامنشی
اکدا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گردانش
تصویر گردانش
صرف، مدیریت
فرهنگ واژه فارسی سره
آزاده، بافتوت، جوانمرد، حر، راد، رادمرد
متضاد: بی فتوت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گداپیشگی، گداصفتی، گداطبعی، لئامت
فرهنگ واژه مترادف متضاد