معنی رادمنش
- رادمنش
- سخی، کریم، سخاپیشه، جوانمرد،
برای مثال رادمنش پیر جهان دیدهای / در همه آفاق پسندیده ای (رکن الدین- مجمع الفرس - رادمنش)
واژههای مرتبط با رادمنش
رادمنش
- رادمنش
- دارای طبع و منش راد
رادمنش
- رادمنش
- دارای طبع و منش جوانمردان
رادمنش
- رادمنش
- کریم الطبع. (آنندراج). کریم طبع و سخاپیشه. (برهان) :
رادمنش پیر جهاندیده ای
در همه اخلاق پسندیده ای.
رکن الدین بکرانی (از شعوری ج 2 ورق 7)
رادمنش
- رادمنش
- آزاده، بافتوت، جوانمرد، حر، راد، رادمرد
متضاد: بی فتوت
رادمند
- رادمند
- سخاوتمند
راد منش
- راد منش
- کریم الطبع، سخاپیشه
رادنوش
- رادنوش
- مرکب از راد (جوانمرد، بخشنده) + نوش (نیوشنده)
رادمهر
- رادمهر
- بخشنده خورشید، مرکب از راد (بخشنده) + مهر (خورشید)، نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی
رادمان
- رادمان
- دارمان، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
