دزمنش دزمنش کلان و بزرگ و بی اندازه، آسوده، سیر، مانده و افگار. (آنندراج). و رجوع به دژمنش شود لغت نامه دهخدا
بدمنش بدمنش بدسگال، بدنفس، بدنهاد، بدذات، خبیث، کج نهادمتضاد: نیک منش، نیک نهاد فرهنگ واژه مترادف متضاد