صاحب منتهی الارب در کلمه زیغ گوید: ’ازاغ ازاغه، کنبانید او را از راه’، چون او از اهل هند است و نسخی در دست داشته که از آن نقل می کرده است گمان می کنم منقول عنه کیبانیدن متعدی کیبیدن بوده است و او به غلط کنبانیدن خوانده است. (ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کیبیدن شود
صاحب منتهی الارب در کلمه زیغ گوید: ’ازاغ ازاغه، کنبانید او را از راه’، چون او از اهل هند است و نسخی در دست داشته که از آن نقل می کرده است گمان می کنم منقول عنه کیبانیدن متعدی کیبیدن بوده است و او به غلط کنبانیدن خوانده است. (ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کیبیدن شود
شکافتن و ترکانیدن به درازی. (برهان) (از ناظم الاطباء). شکافتن و ترکانیدن. (انجمن آرا) (آنندراج). شکستن. شق کردن. شق. ثنط. کفانیدن ریش، نشتر زدن بدان. بط. (یادداشت مؤلف). هدغ. طر. (منتهی الارب) : هر آن سر که دارد خیال گریز بباید کفانیدن از تیغ تیز. دقیقی. قلم منت هجا کرد و من آگاه نیم ز دهن بیرون کردم به سر کار زبانش بند بر پای نهادمش و سیه کردم روی وز درازا بکفانیده همه پشت و میانش. منجیک و رجوع به کفاندن شود
شکافتن و ترکانیدن به درازی. (برهان) (از ناظم الاطباء). شکافتن و ترکانیدن. (انجمن آرا) (آنندراج). شکستن. شق کردن. شق. ثنط. کفانیدن ریش، نشتر زدن بدان. بط. (یادداشت مؤلف). هدغ. طر. (منتهی الارب) : هر آن سر که دارد خیال گریز بباید کفانیدن از تیغ تیز. دقیقی. قلم منت هجا کرد و من آگاه نیم ز دهن بیرون کردم به سر کار زبانش بند بر پای نهادمش و سیه کردم روی وز درازا بکفانیده همه پشت و میانش. منجیک و رجوع به کفاندن شود