معنی شیوانیدن شیوانیدن((دَ)) مخلوط کردن، فریفته ساختن، لرزانیدن، شیبانیدن تصویر شیوانیدن فرهنگ فارسی معین
شیوانیدن شیوانیدن آمیختن برهم زدن (عموما)، آرد گندم و مانند آن را در آب و امثال وی آمیختن (خصوصا)، لرزانیدن فرهنگ لغت هوشیار
شیوانیدن شیوانیدن شیبانیدن، لرزانیدن، فریفته ساختن، آشفته کردن، درهم کردن، مخلوط کردن آرد با آب، خمیر کردن فرهنگ فارسی عمید
شیوانیدن شیوانیدن شیواندن. آمیختن و مخلوط کردن و بر هم زدن، خمیر کردن و آمیختن آرد گندم و جز آن رادر آب، رزانیدن. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج). رجوع به شیوان و شیوانیدن شود لغت نامه دهخدا
شنوانیدن شنوانیدن به گوش رسانیدن مطلبی را به سمع کسی رساندن اسماع، وادار به شنیدن کردن فرهنگ لغت هوشیار
شیبانیدن شیبانیدن مخلوط کردن (آرد با آب و مانند آن) خمیر کردن، فریفته گردانیدن، لرزانیدن فرهنگ لغت هوشیار
شیبانیدن شیبانیدن لرزانیدن، فریفته ساختن، آشفته کردن، درهم کردن، مخلوط کردن آرد با آب، خمیر کردن فرهنگ فارسی عمید