کشتزار، کشتمان، کشمان، زمین زراعتی، برای مثال دو منزل زمین تا لب هیرمند / بد آب خوش و بیشه و کشتمند (اسدی - ۱۹۲)، محصول، صاحب کشت، کشاورز، برای مثال چو جایی بپوشد زمین را ملخ / برد سبزی کشتمندان به شخ (فردوسی - ۶/۶۱۰)
کشتزار، کشتمان، کشمان، زمین زراعتی، برای مِثال دو منزل زمین تا لب هیرمند / بُد آب خوش و بیشه و کشتمند (اسدی - ۱۹۲)، محصول، صاحب کشت، کشاورز، برای مِثال چو جایی بپوشد زمین را ملخ / برد سبزی کشتمندان به شخ (فردوسی - ۶/۶۱۰)
به معنی جباری و قهاری باشد به لغت زند و اوستا. (برهان) (آنندراج). به لغت زند، جبار و قهار و توانا. (ناظم الاطباء). از برساخته های فرقۀ آذرکیوان. رجوع به فرهنگ دساتیر ص 262 شود
به معنی جباری و قهاری باشد به لغت زند و اوستا. (برهان) (آنندراج). به لغت زند، جبار و قهار و توانا. (ناظم الاطباء). از برساخته های فرقۀ آذرکیوان. رجوع به فرهنگ دساتیر ص 262 شود
کلمه ای که در آغاز کلمه دیگر درآید و کمایش تصرفی در معنی آن کند مقابل پسوند. توضیح استعمال این کلمه مستحدث و در در عصر ما معمول شده. یا پیشوند فعل. کلمه ای که آغاز فعل در آید و کما بیش تصرفی در معنی آن کند
کلمه ای که در آغاز کلمه دیگر درآید و کمایش تصرفی در معنی آن کند مقابل پسوند. توضیح استعمال این کلمه مستحدث و در در عصر ما معمول شده. یا پیشوند فعل. کلمه ای که آغاز فعل در آید و کما بیش تصرفی در معنی آن کند