معنی کردمند
کردمند
چابک و چالاک، تند و تیز
تصویر کردمند
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با کردمند
کردمند
کردمند
تند و تیز
فرهنگ لغت هوشیار
دردمند
دردمند
صاحب درد، درد آلود
فرهنگ لغت هوشیار
خردمند
خردمند
عاقل
فرهنگ واژه فارسی سره
کرامند
کرامند
مهم
فرهنگ واژه فارسی سره
خردمند
خردمند
عاقل، صاحب عقل و خرد صاحب خرد
فرهنگ لغت هوشیار
خردمند
خردمند
دارای خرد، عاقل، دانا، هوشیار
فرهنگ فارسی عمید
دردمند
دردمند
بیمار، ناخوش، علیل، کسی که درد یا مرضی دارد
فرهنگ فارسی عمید
کرامند
کرامند
با قدر و قیمت، مهم
فرهنگ لغت هوشیار
خردمند
خردمند
عاقل، دانا
فرهنگ فارسی معین