جدول جو
جدول جو

معنی کھودنا - جستجوی لغت در جدول جو

کھودنا
تونل زدن، کندن، خراشیدن، حفر کردن، گودال کندن
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

توطئه و قیام ناگهانی بخشی از طبقۀ حاکم برای براندازی حکومت و تشکیل دولت جدید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبودان
تصویر کبودان
سیاه دانه، گیاهی خودرو با برگ های بنفش و دانه های ریز سیاه که مصرف دارویی و خوراکی دارد، غرمج، بوغنج، سیسارون، سنز، سیاه تخمه، شونیز، سنیز، کرنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشودن
تصویر کشودن
گشودن
فرهنگ لغت هوشیار
برانداختن حکومت با استفاده از قوای نظامی و تسلط بر اوضاع و روی کار آوردن حکومتی نو را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنودان
تصویر کنودان
شاهدانه تخم بنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کودتا
تصویر کودتا
((دِ))
ساقط کردن حکومتی به طور ناگهانی از طریق نیروهای نظامی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کبودان
تصویر کبودان
((کَ))
سیاه دانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کودنی
تصویر کودنی
آکاتالیپسی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کودنی
تصویر کودنی
Obtuseness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
چرخش، قدم بزن، پیچیدن، گردش کردن، غلتیدن، چرخیدن، به دور خود چرخیدن
دیکشنری اردو به فارسی
خیره نگاه کردن، خیره شدن، زل زدن
دیکشنری اردو به فارسی
باز کردن، برای باز کردن، خشمگین شدن، باز کردن قفل، باز کردن بسته بندی، باز کردن رول ها، باز کردن گره ها
دیکشنری اردو به فارسی
دستکاری کردن، بازی کردن، سرگرم کردن، به بازی کردن، ورزش کردن
دیکشنری اردو به فارسی
زبر، خشن، خش دار، خراشیده، با ناصافی
دیکشنری اردو به فارسی
فراموشی، فراموش کردن
دیکشنری اردو به فارسی
جوشیدن، برای شکستن
دیکشنری اردو به فارسی
نفخ کردن، شکوفا شدن، رونق یافتن، گل دادن، تورّم ایجاد کردن
دیکشنری اردو به فارسی
تحمیل، تحمیل کردن
دیکشنری اردو به فارسی
تحویل دادن، ترک کردن
دیکشنری اردو به فارسی
پرچم زدن، سوراخ کردن
دیکشنری اردو به فارسی
سنگین کردن، تاب خوردن، تکان دادن، تلو تلو خوردن
دیکشنری اردو به فارسی
از دست دادن
دیکشنری اردو به فارسی
جستجو کردن، برای پیدا کردن
دیکشنری اردو به فارسی