جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کھردرا

کاردار

کاردار
مامور سیاسی که در سفارتخانه پس از سفیر کارهای سفارتخانه را اداره می کند، وزیر
حاکم، کارمند دولت
کاردار
فرهنگ فارسی عمید

کاردیا

کاردیا
منفذی در ناحیۀ بالایی معده که به مری متصل می شود، فم المعده
کاردیا
فرهنگ فارسی عمید

کاردار

کاردار
وزیر پادشاه را گویند و کاردان جمع آنست که وزیران باشند، وکیل، مامور
فرهنگ لغت هوشیار

کاردار

کاردار
وزیر، حاکم، مأمور سیاسی یک دولت در کشوری دیگر که در غیاب سفیر به انجام کارهای سفارت خانه می پردازد
کاردار
فرهنگ فارسی معین