- کوچاندن
- کوچ دادن: کوچانیدن ارامنه از ارمنستان بدستور شاه عباس بزرگ
معنی کوچاندن - جستجوی لغت در جدول جو
- کوچاندن
- کوچ دادن، جماعتی از مردم را از سرزمینی به سرزمین دیگر حرکت دادن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کوچ دادن: کوچانیدن ارامنه از ارمنستان بدستور شاه عباس بزرگ
دفن، دفن کردن
پاشیدن متفرق کردن پراگنده کردن
چسبانیدن
جوشاند خواهد جوشاند بجوشان جوشاننده جوشانده) بجوش آوردن مایعات بوسیله حرارت، ریاضت دادن امتحان کردن آزمایش کردن
ریختن و پاشیدن پراکنده کردن
بخوردن واداشتن غذا دادن
پوسانیدن
براه بردن (ستور و غیره) : ایجاف پویانیدن
جامه بتن کسی کردنجامه در بر کسی کردن ملبس کردن در پوشانیدن، پنان ساختن پرده پوشی کردن مخفی کردن، مستور کردن فرا گرفتن پوشاند: سبزه سراسر زمین را پوشانیده، کسف، تعیین کردن پشتوانه در بانک
تاب دادن، گردانیدن
آتش زدن در چیزی
پریشان کردن، مضطرب کردن
آب یا نوشابه به کسی خوراندن، برای مثال ای نور چشم من سخنی هست و گوش کن / چون ساغرت پر است بنوشان و نوش کن (حافظ - ۷۹۶)
افشاندن، ریختن و پاشیدن، پراکنده ساختن، فشاندن، افتالیدن
به جوش آوردن آب یا مایع دیگر به وسیلۀ حرارت
جامه به تن کسی کردن، در پرده کردن، روپوش روی چیزی کشیدن
پنهان ساختن، پرده پوشی کردن
پنهان ساختن، پرده پوشی کردن
بذر یا دانۀ کاشته شده را نمو دادن و به ثمر رسانیدن
به هیجان آوردن، برانگیختن مردم، فتنه و آشوب برپا کردن
روادار کردن کسی به خوردن چیزی، چیزی را به خورد کسی دادن
چیزی را در چیز دیگر چرخاندن مانند پیچاندن میخ پیچ در تخته یا چیز دیگر، گردگرداندن، پیچ دادن، تاب دادن، گرداندن
چیزی را آتش زدن یا در آتش انداختن که بسوزد، آتش زدن در چیزی
با حرارت زیاد سبب آسیب یا آزار شدن
کنایه از اثر گذاشتن، تاثیر گذاشتن
کنایه از تباه کردن، ضایع ساختن
با حرارت زیاد سبب آسیب یا آزار شدن
کنایه از اثر گذاشتن، تاثیر گذاشتن
کنایه از تباه کردن، ضایع ساختن
گروهی از سربازان که تعلیمات خاصی فرا گیرند و در حمله های ناگهانی خدمات مهمی انجام دهند
درهم و برهم کردن (نخ و ابریشم و مانند آنرا) آشفتن، یا بهم گوراندن، گوراندن، یا گوراندن کار را. آشفته کردن آن را
دوشانیدن
کج وکوله کردن چشم
چشم را کج و کوله کرده
به نوشیدن وا داشتن