مغز گردو. مغز گردکان. جوزمغز: بگیرند مغز پنبه دانه و گوزمغز تیزگشته... (ذخیرۀ خوارزمشاهی). بگیرند برنگ کابلی مقشر و خرمای دانه بیرون کرده از هر یکی ده درم، گوزمغز ده درم. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). تفشیله، گوشت و گندنا و گشتنیز و گوزمغز در هم کنند. (لغت فرس ص 444: تفشیله)
مغز گردو. مغز گردکان. جوزمغز: بگیرند مغز پنبه دانه و گوزمغز تیزگشته... (ذخیرۀ خوارزمشاهی). بگیرند بِرِنگ کابلی مقشر و خرمای دانه بیرون کرده از هر یکی ده درم، گوزمغز ده درم. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). تفشیله، گوشت و گندنا و گشتنیز و گوزمغز در هم کنند. (لغت فرس ص 444: تفشیله)
یکی از ایالات فرانسه است. و مرکز آن ’تول’ و شهرهای مهم آن: اوسل و بریو است. این ایالت از سه ولایت و سی بلوک و 289 بخش تشکیل یافته و مساحت آن در حدود 5888 متر مربع است و 242800 تن سکنه دارد. از نظر محصول فقیر، اما شراب آنجا معروف است و در آن صنایع ذوب فلزات، کاغذسازی و تولید مواد غذایی رواج دارد و یکی از مراکز هیدروالکتریک است. (از لاروس)
یکی از ایالات فرانسه است. و مرکز آن ’تول’ و شهرهای مهم آن: اوسل و بریو است. این ایالت از سه ولایت و سی بلوک و 289 بخش تشکیل یافته و مساحت آن در حدود 5888 متر مربع است و 242800 تن سکنه دارد. از نظر محصول فقیر، اما شراب آنجا معروف است و در آن صنایع ذوب فلزات، کاغذسازی و تولید مواد غذایی رواج دارد و یکی از مراکز هیدروالکتریک است. (از لاروس)
میوه و بار کور باشد که رستنیی است پر شاخ و برگ و گل و میوۀ آن را در سرکه اندازند و آچار سازند و در دواها نیز به کار برند و به عربی شوکهالشهبا خوانند و ینبوت همان است. (برهان). در جهانگیری گفته به اول و ثانی مفتوح و در رشیدی به اول مضموم میوه و بار کور باشد و صاحب برهان نوشته خرنوب شامی همان است و به مناسبت کور، به فتح اصح است چه از کورزه و کورزاده فهمیده می شود و با ثمر و میوۀ کور بس مناسب است، چنانکه خیار و خیارز. (از انجمن آرا) (از آنندراج). مخفف کورزه. (حاشیۀ برهان چ معین). کورزه. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کورزه شود
میوه و بار کَوَر باشد که رستنیی است پر شاخ و برگ و گل و میوۀ آن را در سرکه اندازند و آچار سازند و در دواها نیز به کار برند و به عربی شوکهالشهبا خوانند و ینبوت همان است. (برهان). در جهانگیری گفته به اول و ثانی مفتوح و در رشیدی به اول مضموم میوه و بار کور باشد و صاحب برهان نوشته خرنوب شامی همان است و به مناسبت کور، به فتح اصح است چه از کورزه و کورزاده فهمیده می شود و با ثمر و میوۀ کور بس مناسب است، چنانکه خیار و خیارز. (از انجمن آرا) (از آنندراج). مخفف کورزه. (حاشیۀ برهان چ معین). کورزه. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کورزه شود
در تداول عامه، حرکت بااحتیاط و دست مالیدن به اطراف در تاریکی، غالباً کورمال کورمال (به تکرار) استعمال شود، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به کورمال رفتن، کورمالی کردن و کورمال کورمال شود
در تداول عامه، حرکت بااحتیاط و دست مالیدن به اطراف در تاریکی، غالباً کورمال کورمال (به تکرار) استعمال شود، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به کورمال رفتن، کورمالی کردن و کورمال کورمال شود
موش کور (به اضافه)، (از فرهنگ فارسی معین)، نوعی از موش باشد بغایت گنده و بدبوی و کریه منظر و روزها بیرون نیاید، (برهان) (آنندراج)، خلد، جلذ، موش کور، انگشت برک، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : خدای تعالی موشی بفرستاد که آن را کورموش خوانند تاآن بند را پاره کرد، (تفسیر کمبریج از فرهنگ فارسی معین)، عرم، کورموشان باشند، (قصص الانبیاء ص 177)، چشم ننهاده ست حق در کورموش زآنکه بی چشمش چریدن هست خوش، مولوی
موش کور (به اضافه)، (از فرهنگ فارسی معین)، نوعی از موش باشد بغایت گنده و بدبوی و کریه منظر و روزها بیرون نیاید، (برهان) (آنندراج)، خلد، جلذ، موش کور، انگشت برک، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : خدای تعالی موشی بفرستاد که آن را کورموش خوانند تاآن بند را پاره کرد، (تفسیر کمبریج از فرهنگ فارسی معین)، عرم، کورموشان باشند، (قصص الانبیاء ص 177)، چشم ننهاده ست حق در کورموش زآنکه بی چشمش چریدن هست خوش، مولوی
میخ سربزرگ چوبین را گویند که در طویلۀ اسبان به کار برند، (برهان) (ناظم الاطباء) : به اشک چشمم چون خانه کورمیخ کشند چو غنچه هیچم باشد که سیرخواب کنند، مسعودسعد
میخ سربزرگ چوبین را گویند که در طویلۀ اسبان به کار برند، (برهان) (ناظم الاطباء) : به اشک چشمم چون خانه کورمیخ کشند چو غنچه هیچم باشد که سیرخواب کنند، مسعودسعد
دهی است از دهستان حومه بخش مهریز شهرستان یزد، واقع در جنوب باختری مهریز و 12هزارگزی باختر راه یزد به انار. این ده در جلگه قرار دارد با هوای معتدل و 2062 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و از صنایع دستی کرباس بافی است. بدانجا یک باب دبستان وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان حومه بخش مهریز شهرستان یزد، واقع در جنوب باختری مهریز و 12هزارگزی باختر راه یزد به انار. این ده در جلگه قرار دارد با هوای معتدل و 2062 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و از صنایع دستی کرباس بافی است. بدانجا یک باب دبستان وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
چهارمغز. جوز را گویند که گردکان است. (برهان). تخم درختی است از قسم میوه به فارسی گردکان و به هندی اکهروت گویند. (آنندراج). جوز مغز فارسی که بهندش اکهروت نامند. (شرفنامۀ منیری). گردکان که چهارمغز دارد. جوز. گردو. گوز. خسف. جوز چارمغز. ضبر و ضبر، درخت چارمغز. لب ّ، چارمغز گردکان است. (منتهی الارب) ، مغز تخمۀ کدو و خربزه و هندوانه و خیار، مغز پسته و فندق و بادام و گردو. - دهن الجوز، روغن چارمغز. و رجوع به گردکان شود
چهارمغز. جوز را گویند که گردکان است. (برهان). تخم درختی است از قسم میوه به فارسی گردکان و به هندی اکهروت گویند. (آنندراج). جوز مغز فارسی که بهندش اکهروت نامند. (شرفنامۀ منیری). گردکان که چهارمغز دارد. جوز. گردو. گوز. خسف. جوز چارمغز. ضَبْر و ضَبِر، درخت چارمغز. لُب ّ، چارمغز گردکان است. (منتهی الارب) ، مغز تخمۀ کدو و خربزه و هندوانه و خیار، مغز پسته و فندق و بادام و گردو. - دهن الجوز، روغن چارمغز. و رجوع به گردکان شود