جدول جو
جدول جو

معنی کورمال

کورمال
حرکت با احتیاط و دست مالیدن به اطراف در تاریکی
تصویری از کورمال
تصویر کورمال
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کورمال

کورمال

کورمال
در تداول عامه، حرکت بااحتیاط و دست مالیدن به اطراف در تاریکی، غالباً کورمال کورمال (به تکرار) استعمال شود، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به کورمال رفتن، کورمالی کردن و کورمال کورمال شود
لغت نامه دهخدا

کورملا

کورملا
دهی از دهستان آتش بیگ که در بخش سراسکند شهرستان تبریز واقع است و 295 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

کورمالی

کورمالی
دست مالیدن به اشیاء در تاریکی برای یافتن چیزی، و رجوع به کورمالی کردن شود
لغت نامه دهخدا

نورمال

نورمال
به هنجار. (لغات فرهنگستان). نُرمال. طبیعی. رجوع به نرمال شود
لغت نامه دهخدا