جدول جو
جدول جو

معنی کنبره - جستجوی لغت در جدول جو

کنبره
(کِمْ بِ رَ)
سر بینی بزرگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کنبره
دماغ کوفته
تصویری از کنبره
تصویر کنبره
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چنبره
تصویر چنبره
چنبرمانند، به شکل چنبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انبره
تصویر انبره
حیوان موی ریخته، شتری که پشم هایش ریخته شده، اسب و شتر آبکش، برای مثال بر کنار جوی بینم رستۀ بادام و سیب / راست پنداری قطار اشترانند انبره (غواص - شاعران بی دیوان - ۳۲۶)
انبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خنبره
تصویر خنبره
خمره، خمچه، خم کوچک، خمبره، برای مثال خنبرۀ نیمه برآرد خروش / لیک چو پر گردد، گردد خموش (نظامی۱ - ۹۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کناره
تصویر کناره
کنار، کنار چیزی، کرانه، ساحل
کناره جستن: کنایه از کناره گرفتن، دوری کردن
کناره گرفتن: کناره جستن، کناره کردن، کنایه از از مردم دوری کردن، گوشه نشین شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنبوره
تصویر کنبوره
مکر، فریب، نیرنگ، دستان، برای مثال دستگاه او نداند کز چه روی / تنبل و کنبوره در دستان اوی (رودکی - ۵۴۰)، غوغا، همهمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنگره
تصویر کنگره
تجمعی که در آن گروهی از دانشمندان و متخصصین در مورد موضوعی علمی، فرهنگی، اقتصادی و یا سیاسی اظهارنظر می کنند، گردهمایی
در علوم سیاسی مجلس قانون گذاری در بعضی از کشورها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنگره
تصویر کنگره
دندانه های مثلث یا نیم دایره که از گل، سنگ یا آجر بر بالای دیوار یا برج و بارو می سازند، هر چیز دندانه دار مثلاً کنگرۀ پارچه
فرهنگ فارسی عمید
پس از ساختن منبر فارسی گوی مادینه آن را نیز ساخته است انبار شده مونث منبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کناره
تصویر کناره
شندف دهل کلی (دایره زنگی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنبوره
تصویر کنبوره
مکر و دستان و فریبندگی باشد، تنبل
فرهنگ لغت هوشیار
مرغی است کوچک کبود که در آب نشیند کندره. توضیح ازین تعریف که در فرهنگها (معیار جمالی سروری) آمده هویت آن شناخته نشد
فرهنگ لغت هوشیار
بلندیهای هر چیز را گویند، عموماً و آنچه بر سر دیوار حصار و قلعه و دیوارهای دیگر سازند مجمعی از سران دول، نمایندگان ممالک یا دانشمندان که درباره مسائل اقتصادی، علمی و غیره بحث کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنوره
تصویر کنوره
فریبنده فریب دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنفره
تصویر کنفره
پره بینی، نوک بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسبره
تصویر کسبره
آرامی تازی گشته کزبره: گشنیز از گیاهان گشنیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کزبره
تصویر کزبره
آرامی تازی گشته گشینز از گیاهان گشنیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صنبره
تصویر صنبره
کمبار خرما، تپاله خشک، خوردنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنبره
تصویر خنبره
خمره خم کوچک خمچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنبره
تصویر چنبره
بشکل چنبر چنبر مانند، حلقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنبره
تصویر قنبره
چکاوک، کاکل قبره چکاوک، جمع قنابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنوره
تصویر کنوره
((کَ رِ یا رَ))
فریبنده، فریب دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کناره
تصویر کناره
((کَ رَ یا رِ))
جانب، پهلو، کرانه، لب، ساحل، در خارج از مسیر اصلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنبوره
تصویر کنبوره
((کَ رِ))
مکر، دستان، فریب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنگره
تصویر کنگره
((کُ گِ رِ))
شرفه، دندانه، دندانه های بالای دیوارها و بلندی های هرچیزی
فرهنگ فارسی معین
((کُ گْ یا گِ رِ))
مجلسی متشکل از نمایندگان چند دولت یا عده ای دانشمند برای بحث و گفتگو، همایش (واژه فرهنگستان)، مجلس قانون گذاری ایالات متحده امریکا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چنبره
تصویر چنبره
((چَ بَ رِ))
به شکل چنبر، چنبر مانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دنبره
تصویر دنبره
((دَ بَ رِ))
سازی است مانند سه تار دارای کاسه ای کوچک و دسته ای دراز، تنبور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خنبره
تصویر خنبره
((خُ بَ رِ))
خمره، خم کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انبره
تصویر انبره
((اَ بُ رِ))
هر چیز موی ریخته را گویند عموماً و شتر موی ریخته مخصوصاً، اسب و شتر آبکش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کناره
تصویر کناره
چوبی یا آهنی دراز دارای میخ های بلند که در دکان قصابی گوشت را به آن آویزان می کنند، قناره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنگره
تصویر کنگره
همایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چنبره
تصویر چنبره
دایره، حلقه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کناره
تصویر کناره
ساحل، حاشیه
فرهنگ واژه فارسی سره