جدول جو
جدول جو

معنی کشمگان - جستجوی لغت در جدول جو

کشمگان
(کَ مَ)
نام پسر سپهسالار ایران فرخ زاد است:
کنون کشمگان پور آن نیکخواه
بر ما بیامد بدین رزمگاه.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کامران
تصویر کامران
(پسرانه)
آنکه در هر کاری موفق است، چیره، مسلط
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کامگار
تصویر کامگار
(پسرانه)
کامکار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نیمگان
تصویر نیمگان
نیم نیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشمدان
تصویر چشمدان
چشم خانه، کاسۀ چشم، حفرهای که چشم در آن جا دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کامران
تصویر کامران
عیاش، خوش گذران، خوشبخت، کامکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشمگین
تصویر خشمگین
عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضبان، غضوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشتبان
تصویر کشتبان
نگهبان مزرعه، کشاورز، کشتکار، دهقان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشملان
تصویر چشملان
چشمیزک، دانه ای سیاه و براق که برای معالجۀ چشم درد به کار می رفته، تشن، حسب السودان، تشمیزج، چشمک، چشام، چشوم، چشخام، چاکشو، چاکشی، خاکشو، چاکسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشمان
تصویر کشمان
زمین های پیرامون ده که در آن ها زراعت کنند، آیش یا گردش زراعتی که هر سال محصول دیگری غیر از محصول سال قبل بکارند
فرهنگ فارسی عمید
(کِ)
زمین کشت زراعت کرده شده را گویند. (برهان) (آنندراج). در حاشیۀ برهان آمده است: این کلمه مخفف کشتمان است مرکب از کشت (کاشتن) + مان (پسوند اتصاف) کشتمند:
از حبوبات در همه کشمان
نیست چندانکه درکشند بفخ.
نزاری قهستانی (از رشیدی).
النقوع، گوآب در کشمان. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(کُ تَ / تِ)
جمعکشته. کشته ها. (ناظم الاطباء). مقتولین:
عاشقان کشتگان معشوقند
برنیاید ز کشتگان آواز.
سعدی (گلستان).
- کشتگان زنده، کنایه از شهیدان است
لغت نامه دهخدا
(کِ تِ)
دهی است از دهستان بم پشت بخش مرکزی شهرستان سراوان واقع در 105هزارگزی جنوب خاوری سراوان کنار مرز پاکستان کوهستانی و گرمسیر است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و خرما و ذرت و شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. و یک پاسگاه مرزبانی دارد و ساکنان ازطایفه زند هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارمگان
تصویر ارمگان
تربیت کننده، مربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هشتگان
تصویر هشتگان
منسوب به هشت، هشتگانه: (داوراقلیم پنجم هشتم انجم کزوست هفت کشور چون بهشت هشتگان آراسته)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیمگان
تصویر نیمگان
نیم نیم
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته از واژه کشتبین به آرش گل انگشتانه کشاتبین گل انگشتانه، انگشتانه: انگشتانه درزی، زخمه (مضراب) نگهبان مزرعه، زارع کشاورز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشتگاه
تصویر کشتگاه
کشتارگاه، مقتل، جای کشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشتمان
تصویر کشتمان
زمینی که در آن چیزی کاشته باشند مزرعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشکشان
تصویر کشکشان
کشانیدن بالاستمرار، در حال کشیدن ممتد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشیخان
تصویر کشیخان
زن جلب زن قحبه دیوث: (ایا کشخان بد اصل ای سه پوشش علی نامی دریغ این نام بر تو)، (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که هر چه بخواهد برایش مهیا شود و کسی که در عشرت است، بهره مند، کامیاب در هر عزم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کامگار
تصویر کامگار
نایل بمقصود، دلشاد، مقبل، سعادتمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشمان
تصویر کشمان
زمین زراعت شده: (از حبوبات در همه کشمان نیست چندانکه در کشند بفخ)، (نزاری قهستانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشمگین
تصویر خشمگین
مغضب، خشمگین، غضب آلود، خشمناک، بر آشفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشمدان
تصویر چشمدان
چشمخانه کاسه چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشمان
تصویر کشمان
((کِ))
کشت مان، زمین زراعت شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارمگان
تصویر ارمگان
((اِ مَ))
تربیت کننده، سعادت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چشملان
تصویر چشملان
مردمک چشم. حدقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشمگین
تصویر خشمگین
غضبناک، خشمناک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کامران
تصویر کامران
خوشگذران، عیاش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشتمان
تصویر کشتمان
((کِ))
زمینی که در آن چیزی کاشته باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشتبان
تصویر کشتبان
((کِ))
زارع، دهقان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشتگان
تصویر کشتگان
مقتولین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خشمگین
تصویر خشمگین
عصبانی
فرهنگ واژه فارسی سره