- کشتگاه
- کشتارگاه، مقتل، جای کشتن
معنی کشتگاه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مقتولین
کشتنگه، جای کشتن، محل کشتار
محل کشتن جای قتل مقتل
تحصنگاه
مانند چیزی شدن، مانند شدن، چیزی را به غلط عوض چیزی گرفتن، شک وشبهه، سهو وخطا
خلوتخانه، نهانجای
فر و جلال و شکوه و دبدبه، شوکت و دولت، سامان و ثروت، کارگاه و تمام آلات و ادواتی که برای انجام کاری فراهم آورده باشند
کژی، لغزش، نادرست، نرسپان، نادرستی، کوتاهی
آتلیه
مزرعه
معبد آتشپرستان
موقع صبحانه خوردن
رستخیز
محل تخت، محل جلوس شاه، پایتخت مقر پادشاه
جایی مرتفع که احتمال سقوط از آن رود لغزشگاه مزله
آبزن و ظرفی که در آن غسل کنند
نگهبان مزرعه، کشاورز، کشتکار، دهقان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش
جای غلتیدن، محل غلت زدن، برای مثال تو را این جای ملعون غلتگاه است / بغلت آسان در او و گرد بفشان (ناصرخسرو - ۱۰۸)
دارای هشت جزء یا هشت عدد
کمر، جایی که کمربند بسته می شود
جایی که از آنجا کوچ کنند، زمان کوچ کردن
مانند شدن چیزی به چیز دیگر در نظر انسان، یکی را به جای دیگری گرفتن، کاری به غلط انجام دادن، سهو، خطا
جای جشن، مجلس جشن، جایی که در آن جشن بگیرند
زمین پهناوری که در آن چیزی کاشته باشند، مزرعه
هنگام چاشت، وقت چاشت، هنگامی از روز که آفتاب برآمده باشد، هنگام چاشت خوردن، چاشتگاهی، چاشتگاهان، برای مثال بسا کسا که چو من سوی خدمتش رفتند / به چاشتگاه غمین، شادمان شدند به شام (فرخی - ۲۴۱)
نشستنگاه، جایی که کسی بنشیند، جای نشستن، نشیمنگاه، نشست جای، پای تخت
جای تخت، محل جلوس پادشاه، پایتخت، شهری که مرکز سیاسی یک کشور و محل اقامت پادشاه یا رئیس جمهوری و هیئت دولت باشد، دارالسلطنه، دارالخلافه، سواد اعظم، عاصمه، دارالملک
جای غلتیدن
محل ساختن چیزها مخصوصاً بافتن جامه، چارچوبی که بر آن جامه کشند، طراز، آنجا که کاری کنند، هر جا که چیزها در آن سازند، میدان جنگ
سرین
کشتیار کسی شدن، بسیار اصرار کردن: کشتیار ش شدم که این کار را بکند نکرد