جمع واژۀ کرش و کرش. (اقرب الموارد). بمعنی شکنبۀ ستور نشخوارزننده چون معده مردم را. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به کرش شود شکنبه را گویند. (برهان) (آنندراج)
جَمعِ واژۀ کِرش و کَرِش. (اقرب الموارد). بمعنی شکنبۀ ستور نشخوارزننده چون معده مردم را. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به کرش شود شکنبه را گویند. (برهان) (آنندراج)
پریشانی. (از برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آشفتگی. سرگردانی. (ناظم الاطباء) : تو در میان دلی دل میان زلف تو در کراش خود مخوه و زلف خود به شانه مزن. سوزنی. ، نام مرغی است سبزرنگ به سرخی آمیخته. (برهان). کراس. کراک. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به کراس و کراک شود
پریشانی. (از برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آشفتگی. سرگردانی. (ناظم الاطباء) : تو در میان دلی دل میان زلف تو در کراش خود مخوه و زلف خود به شانه مزن. سوزنی. ، نام مرغی است سبزرنگ به سرخی آمیخته. (برهان). کراس. کراک. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به کراس و کراک شود
کاویدن. حفر. کندگی. نقب، تفتیش وتجسس و تفحص، غور و تفکر و تأمل. (ناظم الاطباء) ، نفوذ. تأثیر: پرستیدن داور افزون کنید ز دل کاوش دیو بیرون کنید. فردوسی. ، (اصطلاح باستانشناسی) حفاری در خرابه های بناهای تاریخی و مطالعه در آثاری که از صنایع و فرهنگ مردمان روزگاران پیش بدست می آید
کاویدن. حفر. کندگی. نقب، تفتیش وتجسس و تفحص، غور و تفکر و تأمل. (ناظم الاطباء) ، نفوذ. تأثیر: پرستیدن داور افزون کنید ز دل کاوش دیو بیرون کنید. فردوسی. ، (اصطلاح باستانشناسی) حفاری در خرابه های بناهای تاریخی و مطالعه در آثاری که از صنایع و فرهنگ مردمان روزگاران پیش بدست می آید
کوکب مشتری را گویند. (برهان). صاحب برهان گویدبمعنی ستارۀ مشتری است و چنین نیست و زاؤش است بروزن خاموش و در همه کتب لغت هم چنین آمده و حتی دربرهان نیز بهمین معنی موجود است. (از آنندراج) (از انجمن آرا). صاحب برهان که میگوید بمعنی ستارۀ مشتری است غلط است، اصل آن زاوس است از یونانی زأس. (یادداشت مؤلف). مصحف زاوش است. (ذیل برهان چ معین)
کوکب مشتری را گویند. (برهان). صاحب برهان گویدبمعنی ستارۀ مشتری است و چنین نیست و زاؤش است بروزن خاموش و در همه کتب لغت هم چنین آمده و حتی دربرهان نیز بهمین معنی موجود است. (از آنندراج) (از انجمن آرا). صاحب برهان که میگوید بمعنی ستارۀ مشتری است غلط است، اصل آن زاوس است از یونانی زأس. (یادداشت مؤلف). مصحف زاوش است. (ذیل برهان چ معین)
مرکّب از: کرا، اجرت مکاری یا عمل او + کش، اسم فاعل از کشیدن، مکاری. (از دهار)، کرایه کش. آنکه حیوانی یا چیزی دیگر را به کرایه دهد. (یادداشت مؤلف) : و کراکشان ما ترکان بودند گفتند این آدمی وحشی است. (چهارمقاله)، قایقچی که کراکش مابود به مشارالیه اجرتی دادیم. (تحفۀ اهل بخارا)
مُرَکَّب اَز: کرا، اجرت مکاری یا عمل او + کش، اسم فاعل از کشیدن، مکاری. (از دهار)، کرایه کش. آنکه حیوانی یا چیزی دیگر را به کرایه دهد. (یادداشت مؤلف) : و کراکشان ما ترکان بودند گفتند این آدمی وحشی است. (چهارمقاله)، قایقچی که کراکش مابود به مشارالیه اجرتی دادیم. (تحفۀ اهل بخارا)
گونه ای زیره که بنام زیره سیاه یا زیره سیاه کرمانی موسوم و دارا ریشه های متورم است و در افغانستان و بلوچستان بفراوانی میروید. از دانه هایش بمنظور معطر کردن اغذیه استفاده میکنند و بعلاوه دارا خاصیت باد شکن و از بین بردن نفخ های روده مقوی و قاعده آور و مدر است کرویه کراویه قرنباد زیره سیاه زیره کرمانی با سلیقون از حمیون فادرونی کمون رومی تقرد تقده قاروا شاه زیره تقر قرنفار کمون فرنگی کراویه صحرایی قرامن کیمیونی قردمانا کراویه بری کراویه دشتی تخم توخره قرطمانا کراویه رومی کراویه جبلی. یا کراویا بری. یا کروایاء جبلی. یا کراویاء دشتی. یا کراویاء رومی. یا کراویا صحرایی
گونه ای زیره که بنام زیره سیاه یا زیره سیاه کرمانی موسوم و دارا ریشه های متورم است و در افغانستان و بلوچستان بفراوانی میروید. از دانه هایش بمنظور معطر کردن اغذیه استفاده میکنند و بعلاوه دارا خاصیت باد شکن و از بین بردن نفخ های روده مقوی و قاعده آور و مدر است کرویه کراویه قرنباد زیره سیاه زیره کرمانی با سلیقون از حمیون فادرونی کمون رومی تقرد تقده قاروا شاه زیره تقر قرنفار کمون فرنگی کراویه صحرایی قرامن کیمیونی قردمانا کراویه بری کراویه دشتی تخم توخره قرطمانا کراویه رومی کراویه جبلی. یا کراویا بری. یا کروایاء جبلی. یا کراویاء دشتی. یا کراویاء رومی. یا کراویا صحرایی