سیاوخش. (برهان) : بگنجی که بد جامۀ نابرید فرستاد پیش سیاوش کلید. فردوسی. بر آنم که پور سیاوش تویی ز تخم کیانی و باهش تویی. فردوسی. سیاوش مرا همچو فرزند بود که با فر و با برز و اورند بود. فردوسی. آن خون سیاوش از خم جم چون تیغ فراسیاب درده. خاقانی. مدت عمر ار نداد کام سیاوش دولت کاوس کامکار بماند. خاقانی. خوانده باشی ز درس غمزدگان که سیاوش چه دید از ددگان. نظامی. رجوع به سیاوخش شود
قهاری و جباری، و آن را کَیِش نیز گویند، و کیشمند یعنی صاحب قهر و خداوند جبر، چه مندصاحب است. (انجمن آرا) (آنندراج). از برساخته های فرقۀ آذرکیوان است. رجوع به فرهنگ دساتیر ص 262 شود