جدول جو
جدول جو

معنی کراش

کراش((کَ))
پریشانی، آشفتگی، گراش، خراش، غراش
تصویری از کراش
تصویر کراش
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کراش

کراش

کراش
جانورکی است. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

کراش

کراش
نام قریه ای است به لارستان فارس که دیزی گوشت پزی آن بخوبی معروف است و جراش معرب آن است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

کراش

کراش
پریشانی. (از برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آشفتگی. سرگردانی. (ناظم الاطباء) :
تو در میان دلی دل میان زلف تو در
کراش خود مخوه و زلف خود به شانه مزن.
سوزنی.
، نام مرغی است سبزرنگ به سرخی آمیخته. (برهان). کراس. کراک. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به کراس و کراک شود
لغت نامه دهخدا