فاخته، و آن پرنده ای است مشهور و شیرازیان آن را قالنجه خوانند. (برهان) (آنندراج) (از شعوری ج 2 ورق 259). صاحب جهانگیری گفته است قاف درزبان فارسی نیامده و عوام آن را قالنجه گویند. (آنندراج). و به عربی صلصل گویند. (برهان) (از شعوری ج 2 ورق 259). و بعضی عکه را نیز قالنجه گفته اند. (برهان). به فارسی اسم عقعق است. (فهرست مخزن الادویه). ورشان. کالنجه، عقعق که عوام شیراز قالنجه گویند و بعضی فاخته را گویند، و اول اصح است. (فرهنگ رشیدی)
فاخته، و آن پرنده ای است مشهور و شیرازیان آن را قالنجه خوانند. (برهان) (آنندراج) (از شعوری ج 2 ورق 259). صاحب جهانگیری گفته است قاف درزبان فارسی نیامده و عوام آن را قالنجه گویند. (آنندراج). و به عربی صلصل گویند. (برهان) (از شعوری ج 2 ورق 259). و بعضی عکه را نیز قالنجه گفته اند. (برهان). به فارسی اسم عقعق است. (فهرست مخزن الادویه). ورشان. کالِنجَه، عقعق که عوام شیراز قالنجه گویند و بعضی فاخته را گویند، و اول اصح است. (فرهنگ رشیدی)
گیاهی به بلندی یک متر، با برگ های دراز، تخم های ریز، سرخ رنگ، خوش بو و تلخ مزه که بیشتر در هند می روید. تخم آن در طب قدیم برای تقویت دماغ، جگر و معده و دفع سمّ حشرات گزنده به کار می رفته
گیاهی به بلندی یک متر، با برگ های دراز، تخم های ریز، سرخ رنگ، خوش بو و تلخ مزه که بیشتر در هند می روید. تخم آن در طب قدیم برای تقویت دِماغ، جگر و معده و دفع سمّ حشرات گزنده به کار می رفته
میوه ای است شبیه به کنار. (برهان) (آنندراج). و آن را در خراسان علف شیران گویند. (برهان). و به عربی زعرور خوانند. رنگ آن سرخ و زرد شود. (آنندراج). در تهران زالزالک گویند. (ناظم الاطباء). شعوری گوید: ’میوه ای است شبیه گلنار برنگ سرخ و زرد’. (فرهنگ شعوری ج 2 ورق 233). ولی بنظر میرسد که صحیح آن کنار است و گلنار مصحف کنار است
میوه ای است شبیه به کنار. (برهان) (آنندراج). و آن را در خراسان علف شیران گویند. (برهان). و به عربی زعرور خوانند. رنگ آن سرخ و زرد شود. (آنندراج). در تهران زالزالک گویند. (ناظم الاطباء). شعوری گوید: ’میوه ای است شبیه گلنار برنگ سرخ و زرد’. (فرهنگ شعوری ج 2 ورق 233). ولی بنظر میرسد که صحیح آن کنار است و گلنار مصحف کنار است
دهی است از دهستان افشار بخش اسدآباد شهرستان همدان در 17 هزارگزی جنوب باختری قصبۀ اسدآباد و 2 هزارگزی باختر راه فرعی اسدآباد به آجین. در دامنه واقع و سردسیر است. سکنۀ آن 170 تن شیعه هستند و به کردی و فارسی و ترکی سخن میگویند. آب آن از چشمه تأمین میشودو محصول آن غلات، و حبوبات، لبنیات و قیسی و شغل مردم زراعت و گله داری، و صنایع دستی زنان قالیبافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان افشار بخش اسدآباد شهرستان همدان در 17 هزارگزی جنوب باختری قصبۀ اسدآباد و 2 هزارگزی باختر راه فرعی اسدآباد به آجین. در دامنه واقع و سردسیر است. سکنۀ آن 170 تن شیعه هستند و به کردی و فارسی و ترکی سخن میگویند. آب آن از چشمه تأمین میشودو محصول آن غلات، و حبوبات، لبنیات و قیسی و شغل مردم زراعت و گله داری، و صنایع دستی زنان قالیبافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
نام قلعه ای است در هندوستان که نیل از آنجا آورند. (برهان) (از آنندراج) (تحقیق ماللهند ص 99). نام قلعه ای است به هند که نیل از آنجا آورند. (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) (اوبهی). و نیل چیزی است که بدان چیزها رنگ کنند. (برهان). شهری است در مشرق بنارس. قلعه ای است در مولتان، و محمود غزنوی آن قلعه را گشود: تو آن شهی که ز بهر غزات رایت تو به سومنات رود گاه و گه به کالنجر. فرخی. برسد قافیۀ شعر بپایان نرسد گر بگویم که چه کرد او به بت کالنجر. فرخی. گهی باشد صهیل اسب او در خاک ترکستان گهی باشد سلیل تیغ او در حد کالنجر. عبدالواسع جبلی. و در مستی او را بگرفت و به قلعۀ کالنجر محبوس کرد و هفت سال در حبس بود و هم آنجا وفات یافت. (تاریخ گزیده ص 435). چون قوتی بهم رسانید نزد اعظم همایون که در آن ایام قلعۀ کالنجر محاصره داشت معتبران را فرستاد که شما به جای پدر و عم من اید. (تاریخ شاهی ص 69). و هرکس از امرا به زیادتی جاگیر و ادرار سرفراز گشت. سرانجام مهام سلطنت داده، رایات جاه و جلال به جانب قلعۀ کالنجر در حرکت آمد. (تاریخ شاهی ص 133). در آن وقت همایون پادشاه بقلعۀ کالنجر تشریف داشتند. چون خبر طغیان افغانان شنیدند عنان توجه بدفع آن طایفه معطوف داشتند. (تاریخ شاهی ص 184). چون شش سال و پنج ماه از عهد او برآمد خواص خان را بجهت نرسنگ دیو به ندیله فرستاد که او را به خدمت بیاورد. او گریخته به راجۀ کالنجر پناه برد. خواص خان چندانکه به راجۀ کالنجر مراسلات نمود او بدادن راضی نشد. (تاریخ شاهی ص 228)
نام قلعه ای است در هندوستان که نیل از آنجا آورند. (برهان) (از آنندراج) (تحقیق ماللهند ص 99). نام قلعه ای است به هند که نیل از آنجا آورند. (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) (اوبهی). و نیل چیزی است که بدان چیزها رنگ کنند. (برهان). شهری است در مشرق بنارس. قلعه ای است در مولتان، و محمود غزنوی آن قلعه را گشود: تو آن شهی که ز بهر غزات رایت تو به سومنات رود گاه و گه به کالنجر. فرخی. برسد قافیۀ شعر بپایان نرسد گر بگویم که چه کرد او به بت کالنجر. فرخی. گهی باشد صهیل اسب او در خاک ترکستان گهی باشد سلیل تیغ او در حد کالنجر. عبدالواسع جبلی. و در مستی او را بگرفت و به قلعۀ کالنجر محبوس کرد و هفت سال در حبس بود و هم آنجا وفات یافت. (تاریخ گزیده ص 435). چون قوتی بهم رسانید نزد اعظم همایون که در آن ایام قلعۀ کالنجر محاصره داشت معتبران را فرستاد که شما به جای پدر و عم من اید. (تاریخ شاهی ص 69). و هرکس از امرا به زیادتی جاگیر و ادرار سرفراز گشت. سرانجام مهام سلطنت داده، رایات جاه و جلال به جانب قلعۀ کالنجر در حرکت آمد. (تاریخ شاهی ص 133). در آن وقت همایون پادشاه بقلعۀ کالنجر تشریف داشتند. چون خبر طغیان افغانان شنیدند عنان توجه بدفع آن طایفه معطوف داشتند. (تاریخ شاهی ص 184). چون شش سال و پنج ماه از عهد او برآمد خواص خان را بجهت نرسنگ دیو به ندیله فرستاد که او را به خدمت بیاورد. او گریخته به راجۀ کالنجر پناه برد. خواص خان چندانکه به راجۀ کالنجر مراسلات نمود او بدادن راضی نشد. (تاریخ شاهی ص 228)
به هندی ظاهراً معنی آهن و آهنین را میدهد و قلعۀ کالنجر را که در مادۀ قبل اشاره کردیم بهمین مناسبت کالنجر گفته اند: بلفظ هندو کالنجر آن بود معنیش که آهن است و بدو هر دم از فساد خبر. عنصری
به هندی ظاهراً معنی آهن و آهنین را میدهد و قلعۀ کالنجر را که در مادۀ قبل اشاره کردیم بهمین مناسبت کالنجر گفته اند: بلفظ هندو کالنجر آن بود معنیش که آهن است و بدو هر دم از فساد خبر. عنصری
طائری است معروف به عکه و به عربی عقعق و صلصل نیز نامند و گفته اند اسم فاخته است. (فهرست مخزن الادویه). پرنده ای است که آن را شیرازیان عکه و عربان عقعق و صلصل خوانند و بعضی گویند قالنجه فاخته است. (برهان)
طائری است معروف به عکه و به عربی عقعق و صلصل نیز نامند و گفته اند اسم فاخته است. (فهرست مخزن الادویه). پرنده ای است که آن را شیرازیان عکه و عربان عقعق و صلصل خوانند و بعضی گویند قالنجه فاخته است. (برهان)