کالیجار. کارزار. صاحب آنندراج گوید: در فرهنگ جهانگیری کالنجار را بمعنی کارزار نوشته و گفته است که لهجۀ گیلانی است و از این قرار ابوکالنجار یا اباکالنجار کنیتی است عربانه یعنی ابوالحرب و بوحرب نام در میان آنها در صفت امراء بوده. (از آنندراج). رجوع به کارزار و کالیجار شود، برنج زار که شلتوک زار نیز گویند. (از آنندراج) ، به عبارت و به اصطلاح اهل گیل و تبرستان بمعنی صاحب ملک و زمین و زراعت است. (آنندراج)
ظاهراً کوتاه شدۀ ابوکالنجار و یا به تعبیر صحیحتر ابوکالیجار و آن نام چند نفر از ملک زادگان آل بویه و آل کاکو و ملوک دیلم بوده است. (از آنندراج). رجوع به ابوکالنجار و باکالیجار و ابوحرب شود
صورت مخففی ازنام ابوکالیجار حاکم دیلمی فارس و کرمان، در بعض کتب تاریخ کالیجار بصورت کالنجار، و ابوکالیجار بصورت ابوکالنجار نیز ضبط شده است، بروایت ابن اثیر ابوکالیجار در سال 418 هَ، ق، به جنگ ابوالفوارس حاکم کرمان رفت ولی شکست خورد و به همان فارس قناعت کرد، پس ازمرگ ابوالفوارس (419) اعاظم و عمال کرمان و سرکردگان سپاه عریضۀ خدمت ابوکالیجار فرستادند، یازده سال کرمان و مکران در تحت فرمان ابوکالیجار بود، رجوع به تاریخ کرمان چ باستانی پاریزی ص 68 و 73 و 78 شود
بحث، درگیری مثلاً دیروز با زن همسایه مشغول کلنجار بود، پرداختن، ور رفتن کلنجار رفتن: بگو مگو کردن، بحث و درگیری داشتن مثلاً هر شب با هم کلنجار می رفتیم، پرداختن، ور رفتن مثلاً اینقدر با آن ماشین کلنجار نرو
خَرچَنگ، جانوری سخت پوست با چنگال های دراز، لاک خارجی پهن و سخت، یک یا دو زوج آرواره و دو چشم پایه دار که به یک پهلو حرکت می کند و معمولاً در دریا و گاه در خشکی زندگی می کند پیچپا، کُلَنجَک، پنج پا