جدول جو
جدول جو

معنی کاترمر - جستجوی لغت در جدول جو

کاترمر(رُ مِ)
اتین مستشرق فرانسوی، متولد در پاریس (1782- 1857). وی شاگرد ’دی ساسی’ و عهده دار قسمت مخطوطات شرقی کتاب خانه پاریس بوده است. از کارهای معروف او نشر مقدمۀ ابن خلدون و ترجمه آن به زبان فرانسوی است. نیز وی قسمتی از کتاب جامعالتواریخ را که مربوط بعهد هلاکو است طبع و ترجمه کرد. مقالات سودمند و گرانبهایی از او در مجلۀ آسیائی طبع شده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاترین
تصویر کاترین
(دخترانه)
پاک، بی آلایش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کارمن
تصویر کارمن
(دخترانه)
قرمز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کاربر
تصویر کاربر
آنکه وسیله یا دستگاهی را به کار می برد، ویژگی آنچه وقت و انرژی زیاد مصرف می کند، دارای توانایی برای انجام کار در کمترین زمان ممکن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارتر
تصویر کارتر
محفظه ای در اتومبیل که میل لنگ و شاتون ها را دربرمی گیرد، جعبۀ میل لنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارگر
تصویر کارگر
مقابل کارفرما، کار کننده، کسی که در کارخانه یا کارگاه کار می کند و مزد می گیرد،
دارای تاثیر، مؤثر مثلاً دارو بر او کارگر نشد
کارگر آمدن: کنایه از اثر کردن، مؤثر واقع شدن، کارگر شدن، برای مثال ز شست صدق گشادم هزار تیر دعا / ولی چه سود یکی کارگر نمی آید (حافظ - ۴۸۲)
کارگر شدن (گشتن): کنایه از اثر کردن، مؤثر واقع شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنترلر
تصویر کنترلر
کسی که در راه آهن یا تماشاخانه بلیط ها را رسیدگی می کند، مامور کنترل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اترار
تصویر اترار
زرشک، درختچه ای خاردار با برگ های دندانه دار و کوچک که ریشه، ساقه، میوه و برگهای آن مصرف دارویی دارد، میوۀ خوشه ای، قرمز رنگ و ترش مزۀ این گیاه که به عنوان چاشنی غذا به کار می رود، امبرباریس، زارج، زراج، سرشک، انبرباریس، برباریس، زراک، زرک، دارشک
فرهنگ فارسی عمید
(رُ مِ دُ کَ)
انتوان کریزستم. دانشمند باستانشناس فرانسوی متولد در پاریس (1755- 1849 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
لاسیما. بویژه. علی الخصوص. رجوع به لاسیما شود
لغت نامه دهخدا
(رِ مُ)
لاترموی. (گی سیر دو) نام مشاور شارل ششم. وفات به سال 1397 م
لغت نامه دهخدا
(کُ رُ لُ)
فرهنگستان ایران ’بازبین’ را به جای این کلمه اختیار کرده است و آن کسی است که کالا و جنس های تجارتی را رسیدگی کرده برابری آنها را با بارنامه تصدیق می نماید، کسی که در راه آهن و تماشاخانه ها بلیطهای فروخته شده را بازدید می نماید تا هر کسی مطابق ارزش بلیطدر جای خود قرار گیرد. (واژه های نو فرهنگستان ایران). مفتش. ممیز بلیطهای تئاتر و سینما و راه آهن و غیره. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
شهری از ایتالیا (توسکان) نزدیک مدیترانه، سکنه 5000 تن، سنگهای مرمر سفیدش معروفیت تام دارد
لغت نامه دهخدا
(یِ)
اوژن. نقاش و متخصص چ سنگی فرانسوی متولد در ’گورنای’. تصاویر پرمعنی و قوی الدلالۀ او روی پرده های نقاشی دودی رنگ نقش شده است. (1849- 1906 میلادی)
لغت نامه دهخدا
قریه ای از بلژیک (برابان)، در آنجا جنگ مارشال ’نی’ با انگلیسیان در 16 ژوئن 1815 شب پیش مصاف واترلو صورت گرفت، آلبرماله نویسد: ’ ... خطا از جانب مارشال نی بود توضیح آنکه امپراطور ناپلئون به او دستور داده بود که در ساعت اول جنگ محل تقاطع طرق ’کاتربرا’ را بگیرد که ولینگتون نتواند بمدد بلوخر بیاید، سپس قسمتی از قوای خود را به ریاست دروه درلون روانه کند که از پشت سر بپروسیها حمله آورد، اما ’نی’ دیر حرکت کرد و وقتی رسید که انگلیسیان محل کاتربرا راگرفته بودند، آنگاه برای راندن آنها از محل مزبور دروه درلون را ببازپس خواند، مشارالیه در حین دخول به میدان جنگ لینیی فرمان مارشال نی را دریافت و مجبورشد پس رفته و تمام روز را بطی طریق و زد و خورد بیهوده صرف کرده و وقتی به کاتربرا رسید که شب شده و قهراً آتش جنگ خاموش گشته بود، این حرکت نامناسب کار ناپلئون را خراب کرد و حملۀ قطعی را که میخواست ببردبتأخیر انداخت، ’ (تاریخ قرن هیجدهم و انقلاب کبیر فرانسه تألیف آلبرماله ترجمه رشید یاسمی ص 682)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است در ناحیۀ رودبار تهران که در اطراف آن معادن زغال سنگ و آهن موجود است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 354 و جغرافیای اقتصادی ص 39 و 230)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
هوگ. نام اسقف ورسستر. مولد ثرکستن در حدود سال 1472 میلادی وی یکی از بانیان مذهب پرتستان در انگلستان بود و به سال 1555 او را در آکسفرد زنده بسوختند
لغت نامه دهخدا
تصویری از کارتر
تصویر کارتر
محفظه ای که زنجیر دوچرخه یا بعضی از آلات اتومبیل را می پوشاند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاتور
تصویر کاتور
کاتوره: (چه چیز است آنکه باز راست و بازور همی سازد بکار سازش گور) (بگور اندر شود ناگه پیاده برون آید سوار از گور کاتور)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاربر
تصویر کاربر
آنکه زود امور را فیصل کند و کاری را بانجام رساند
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که رنج می برد و زخمت میکشد، کسی که کاری انجام دهد، فعله، عمله، آنکه کاری انجام دهد، کار کننده عامل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اترار
تصویر اترار
نام شهری است در ترکستان زرشک از گیاهان زرشک اثرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاریر
تصویر کاریر
((یِ))
سازمانی که کارش برقراری ارتباط تلفنی از راه دور است، سابقه شغلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اترار
تصویر اترار
زرشک، اثرار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وارمر
تصویر وارمر
((مِ))
اجاق کوچک شمع دار که برای گرم نگه داشتن غذا به کار رود، چراغک (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارگر
تصویر کارگر
((گَ))
شاغل، کارکننده، مؤثر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارگر
تصویر کارگر
عمله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کارور
تصویر کارور
اپراتور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کارتار
تصویر کارتار
دولتمرد، عامل، دولتمرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کارگر
تصویر کارگر
Worker
دیکشنری فارسی به انگلیسی
افسار گسیخته، حرفی از روی بی خردی زدن، یاوه
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از کارگر
تصویر کارگر
trabalhador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کارگر
تصویر کارگر
Arbeiter
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کارگر
تصویر کارگر
pracownik
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کارگر
تصویر کارگر
работник
دیکشنری فارسی به روسی