جدول جو
جدول جو

معنی کاریر

کاریر((یِ))
سازمانی که کارش برقراری ارتباط تلفنی از راه دور است، سابقه شغلی
تصویری از کاریر
تصویر کاریر
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کاریر

کاریگر

کاریگر
کارگر ماهر، صنعت کار، برای مِثال بدانست کاریگر راست گوی / که عیب آورد مرد دانا بر اوی (فردوسی - ۸/۲۹۰)
کاریگر
فرهنگ فارسی عمید

کارگر

کارگر
مقابلِ کارفرما، کار کننده، کسی که در کارخانه یا کارگاه کار می کند و مزد می گیرد،
دارای تاثیر، مؤثر مثلاً دارو بر او کارگر نشد
کارگر آمدن: کنایه از اثر کردن، مؤثر واقع شدن، کارگر شدن، برای مِثال ز شست صدق گشادم هزار تیر دعا / ولی چه سود یکی کارگر نمی آید (حافظ - ۴۸۲)
کارگر شدن (گشتن): کنایه از اثر کردن، مؤثر واقع شدن
کارگر
فرهنگ فارسی عمید

کاربر

کاربر
آنکه وسیله یا دستگاهی را به کار می برد، ویژگی آنچه وقت و انرژی زیاد مصرف می کند، دارای توانایی برای انجام کار در کمترین زمان ممکن
کاربر
فرهنگ فارسی عمید

کارتر

کارتر
محفظه ای در اتومبیل که میل لنگ و شاتون ها را دربرمی گیرد، جعبۀ میل لنگ
کارتر
فرهنگ فارسی عمید