جدول جو
جدول جو

معنی ژنگ - جستجوی لغت در جدول جو

ژنگ(پسرانه)
ارژنگ
تصویری از ژنگ
تصویر ژنگ
فرهنگ نامهای ایرانی
ژنگ
چین و چروک، چین و چروکی که به سبب پیری در پوست بدن پدید می آید
زنگ، از آفات نباتی که قارچ های ذره بینی انگل در بعضی از گیاهان تولید می کند، ژنگه، آسه
تصویری از ژنگ
تصویر ژنگ
فرهنگ فارسی عمید
ژنگ
چین و چروک
تصویری از ژنگ
تصویر ژنگ
فرهنگ لغت هوشیار
ژنگ((ژَ))
مخفف آژنگ، چین و چروک روی پوست بدن
تصویری از ژنگ
تصویر ژنگ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بژنگ
تصویر بژنگ
زنگ، کوبۀ در خانه، کلید، بزنگ، برنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژنگار
تصویر ژنگار
زنگار، ماده ای سمّی به رنگ سبز که از عمل اسید استیک در سطح مس به وجود می آید، اکسید مس، زنگ آهن، زنجار، اکسید دو کوئیور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژنگدان
تصویر ژنگدان
جلاجل، زنگوله، زنگ کوچک کروی شکل که به پای کودکان یا گردن چهارپایان می بندند
زنگل، زنگله، زنگدان، زنگلیچه، ژنگله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژنگله
تصویر ژنگله
سم شکافته مانند سم گاو، گوسفند و آهو زنگوله،
زنگوله، زنگ کوچک کروی شکل که به پای کودکان یا گردن چهارپایان می بندند، زنگل، زنگله، زنگدان، زنگلیچه، ژنگدان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وژنگ
تصویر وژنگ
فراویز، سجاف جامه، پارچه ای که برای زینت جامه در کنارۀ دامن یا سر آستین می دوزند، پینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مژنگ
تصویر مژنگ
ناخوشی، زشتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نژنگ
تصویر نژنگ
تله، دام، قفس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اژنگ
تصویر اژنگ
آژنگ، چین و چروکی که در چهره یا بین دو ابرو به دلیل پیری یا خشم پیدا شود
فرهنگ فارسی عمید
چین و چروکی که در چهره یا بین دو ابرو به دلیل پیری یا خشم پیدا شود، برای مثال بزرگواری و کردار او و بخشش او / ز روی پیران بیرون همی برد آژنگ (فرخی - ۲۰۹)، هرکجا بیندم از دور کند / چهره پرچین و جبین پرآژنگ (ایرج میرزا - ۱۹۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژنگه
تصویر ژنگه
زنگ، از آفات نباتی که قارچ های ذره بینی انگل در بعضی از گیاهان تولید می کند، ژنگ، آسه
فرهنگ فارسی عمید
(ژَ)
نام یکی از بزرگان چین:
به چین اندرون بودحسنوی نام
دگر سرکشی بود ژنگوی نام.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(وُ ژَ)
توژی (توزی) باشد جگری رنگ که بر پایین تیر یعنی جایی که پیکان را محکم می کنند، بپیچند. (برهان) (آنندراج). توز جگری که بالاتر از پیکان بر تیر پیچند. (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) :
پی کمان تو را خون دشمن است سریش
نی سهام تو را از دل عدوست وژنگ.
منصور شیرازی (از انجمن آرا).
، فراویز. سجاف جامه و زینت و آرایش پوستین که از پوست سمور و غیر آن بر دور دامن و گریبان و سرهای آستین کنند. (ناظم الاطباء) (برهان)، پیوند و پینه و وصله را نیز گویند که بر جامه دوزند، و آن را به عربی رقعه خوانند، و به معنی دوم به فتح اول هم آمده است. (برهان) (ناظم الاطباء). پاره ای که بر جامه دوزند. رقعه و وصله و پینه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ ژَ)
دام. تله. (فرهنگ نظام) (از جهانگیری) (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(غَ ژَ)
به معنی غرنگ است، یعنی صدای گریه و زاری. (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 182 الف) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غُ نَ)
به معنی غوبنک که گیاهی است بدل اشنان و بدان جامه شویند. (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 189 ب). غزنگ. رجوع به غوبنک و غزنگ شود
لغت نامه دهخدا
(بَ ژَ)
کلید و به عربی مفتاح خوانند. (برهان) (ناظم الاطباء). کلید و آن مصحف است و اصل مدنگ است. (از انجمن آرای ناصری) (از آنندراج). بزنگ. (برهان).
لغت نامه دهخدا
(اَ ژَ)
چین پیشانی و روی و اندام. (برهان) (غیاث). چین که از پیری یا غضب باشد. شکنج روی. آژنگ:
اگر ز طبع روان تو راستی یابد
جبین آب، کجا یابد از نسیم اژنگ.
منصور شیرازی.
- اژنگ بر جبین افتادن، کنایه از عبوس و ترش روی شدن باشد بهنگام غضب:
اگر در جبین تو افتد اژنگ
فتد لرزه اندر تن شاه زنگ.
؟ (از فرهنگ سروری)
لغت نامه دهخدا
(ژَ گَ / گِ)
آفتی که به غله رسد و آن چنان باشد که خوشۀ غله از دانه خالی گردد و زرد شود. (برهان). زنگ
لغت نامه دهخدا
(ژُ)
سم شکافتۀ آهو و گاو و امثال آن. (آنندراج از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بژنگ
تصویر بژنگ
کلید مفتاح بزنگ
فرهنگ لغت هوشیار
توزی جگری رنگ که بر پایین تیر - آنجای که پیکان را محکم میکنند - بپیچیند. (بی گمان ترا خون دشمن است سرش نی (پی) سهام ترا از دل عدوست وژنگ)، (منصور شیرازی)، پاره ای که بر جامه دوزند رقعه (السامی) پینه، پوست سمور وغیره که بردوردامن وگریبان وسر آستین دوزند فراویژ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژنگدان
تصویر ژنگدان
زنگوله جلاجل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژنگه
تصویر ژنگه
چین و شکنجی که بر روی اندام پدید آید آژنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مژنگ
تصویر مژنگ
ناخوشی زشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آژنگ
تصویر آژنگ
شکن، ترنجیدگی، چین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نژنگ
تصویر نژنگ
((نَ ژَ))
دام، تله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آژنگ
تصویر آژنگ
((ژَ))
چین و شکن روی پوست، گره، خم، چروکی که در جامه افتد، موج کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اژنگ
تصویر اژنگ
((اَ ژَ))
چین و شکن روی پوست، گره، خم، چروکی که در جامه افتد، موج کوچک، آژنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژنگله
تصویر ژنگله
((ژَ گُ لَ یا لِ))
سمی که شکافدار باشد مانند سم آهو، گاو و گوسفند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژنگدان
تصویر ژنگدان
((ژَ))
زنگوله، زنگ های کوچک که به گردن چهارپایان آویزند، زنگل
فرهنگ فارسی معین
چروک، چین، شکنج، گره، ماز
فرهنگ واژه مترادف متضاد