معنی ژنگله ژنگله((ژَ گُ لَ یا لِ)) سمی که شکافدار باشد مانند سم آهو، گاو و گوسفند تصویر ژنگله فرهنگ فارسی معین
ژنگله ژنگله سم شکافته مانند سم گاو، گوسفند و آهو زَنگوله،زَنگوله، زنگ کوچک کروی شکل که به پای کودکان یا گردن چهارپایان می بندند، زَنگُل، زَنگُله، زَنگدان، زَنگُلیچه، ژَنگدان فرهنگ فارسی عمید
ژنگله ژنگله سُمی که شکافته باشد همچون سُم آهو و گاو و گوسفند و امثال آن. (برهان). ظِلف. (مهذب الاسماء). زنگله. کفشک. (التفهیم) لغت نامه دهخدا
شنگله شنگله خوشه مطلقا (اعم از خرما انگور گندم و جو)، ریشه ابریشمی و مانند آن که بر سر دستار روپاک و غیره دوزند فرهنگ لغت هوشیار
منگله منگله منگوله، در علم زیست شناسی ترۀ دشتی، برای مِثال گشت پرمنگله همه لب کشت / داد در این جهان نشان بهشت (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۴) فرهنگ فارسی عمید