- ژغند
- بانگ بلند، آواز مهیب
معنی ژغند - جستجوی لغت در جدول جو
- ژغند
- غرّش، فریاد سهمناک، صدای مهیب، بانگ جانوران درنده، غرّشت، غرّه، زغند،
برای مثال کرد رو به یوزواری یک ژغند / خویشتن را زآن میان بیرون فکند (رودکی - ۵۳۵)
- ژغند
- سختی، محکمی
- ژغند ((ژَ غَ))
- غرش جانوران درنده هنگام شکار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فژاگن، در علم زیست شناسی عشقه، گیاهی با برگ های درشت و ساقه های نازک که به درخت می پیچد و بالا می رود، پاپیتال، لوک، جلبوب، دارسج، ازفچ، غساک، لبلاب، نیژ، نویچ، بدسگان، سن، فرغند
پوست حیوان
آواز جانوران مانند سیاه گوش و یوز، آواز بلند صدای بلند
چرم، پوست حیوان، غرغن، غرغند، برای مثال روز هیجا از سر چابک سواری بردری / از برخش و ران اسب خصم کیمخت و بغند (سوزنی- مجمع الفرس - بغند)
دمل، غده، عقده، گره، هر چیز گرد مانند گلوله
گنده، ستبر، گره بزرگ، سفت و سخت و گلوله مانند
غرّش، فریاد سهمناک، صدای مهیب، بانگ جانوران درنده، غرّشت، غرّه، ژغند
جستن از جای جستن جست: هم آمد فغند است و هم تیزتک هم آوازه خویست و هم تیز گام
گلوله (مطلقا)، گرهی که در میان گوشت باشد غده، دمل، هر چیز ممزوج درهم آمیخته
رقص، جست و خیز، برای مثال هم آهوفغند است و هم تیزتک / هم آهسته خوی است و هم تیزگام (فرالاوی - شاعران بی دیوان - ۴۱)
ژنده، پاره، کهنه، فرسوده، جامۀ کهنه و پاره پاره، بزرگ، کلان، عظیم، بیشتر در صفت پیل یا گرگ یا شیر و مانند این ها آمده است، برای مثال زمانی همی بود سهراب دیر / نیامد به نزدیک او ژنده شیر (فردوسی - ۲/۱۵۵)
غنده، هر چیز پیچیده و گلوله شده، پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند، پنبۀ گلوله شده، بندک، بنجک، پنجک، غندش، کندش، بندش، پندش، کلن، گل غنده
فراهم آمده جمع شده گرد شده، گروه
آتش زنه