فژاگن، در علم زیست شناسی عشقه، گیاهی با برگ های درشت و ساقه های نازک که به درخت می پیچد و بالا می رود، پاپیتال، لوک، جلبوب، دارسج، ازفچ، غساک، لبلاب، نیژ، نویچ، بدسگان، سن، فرغند
پلید، گندیده، بدبو، در علم زیست شناسی عَشَقه، گیاهی با برگ های درشت و ساقه های نازک که به درخت می پیچد و بالا می رود، پاپیتال، لوک، جلبوب، دارسج، ازفچ، غساک، لبلاب، نیژ، نویچ، بدسگان، سَن، فژغند، برای مِثال ایا سروبن در تک وپوی آنم / که فرغند آسا بپیچم به تو بر (رودکی - ۵۰۰)
پَرچین، دیواری که از بوته های خار و شاخه های درخت در گرداگرد باغ یا کشتزار درست کنند، شاخ و برگ درخت و بوته های خار که بر سر دیوار باغ به ردیف بگذارند تا مانع عبور شود خاربَست، خاربَند، خارچین، کَپَر، چَپَر، برای مِثال تا نکردی خاک را با آب تر / چون نهی فلغند بر دیوار بر (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۴)
گیاهی است که بر درخت پیچد و به عربی عشقه گویند. (برهان). گیاهی است که خودروی باشد و چون کدو برجهد و به تازی لبلاب خوانند. (یادداشت به خط مؤلف از یک نسخۀ خطی فرهنگ اسدی). - فرغندوار، مانند فرغند: ایا سرو نو در تک و پوی آنم که فرغندواری بپیچم به تو بر. رودکی. ، چیزی پلید و گندیده و بدبوی و متعفن و ناخوش را نیز گفته اند و به این معنی با زای فارسی هم آمده. (برهان). فژغند به معنی پلید چرکین مصحف فرغند است. (حاشیۀ برهان چ معین از هنینگ). رجوع به فژغند شود