- چمش
- چشم،
برای مثال گهی ز چمش زند تیر بر دل عشاق / گهی ز دست زند تیغ بر سر اعدا (امیرمعزی - صحاح الفرس - چمش)
خرام و رفتار از روی ناز
معنی چمش - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دمیدن
سرخی پلک چشم و ریزش آب از آن
خرمن کوفته شده
بزغاله یکساله
با معنی معنوی
راه باشد میان بوستان و باغ، زمین سبز و خرم، سبزه زار
قوت و قدرت
افزاری باشد برای زرگران و آهنگران و مسگران
گیاهی است ترش که در آشها کنند ترشک
آن جز از بدن انسان و حیوان را گویند که بر بالای آن ابرو جا گرفته و آلت دیدنست
عمل چشیدن مزه کردن، طعم، چشایی ذوق
بر افروختن از خشم، خشماندن، فرآوری فراهم آوردن، راندن به خشم
خراشیدگی، پوست رفتگی خاموش، ساکت، صامت
طلا و نقره گداخته و در ناوچه آهنین ریخته
رمیدگی، ترس و گریز، نفرت
چشیدن، کنایه از لذت بردن
دمیدگی، عمل دمیدن، وزیدگی
دروغ گفتن، سخن چینی کردن
ضعف بینایی با ریزش اشک چشم
ویژگی اسب یا استر سرکش و لگدزن
غلۀ پاک کرده، انبار غلۀ پاک کرده، برای مثال بی سبب مر بحر را بشکافتند / بی زراعت چاش گندم یافتند (مولوی - ۴۳۳) ، می کشد آن دانه را با حرص و بیم / که نمی بیند چنان چاش کریم (مولوی - ۸۷۹)
خاموش، ساکت، بی صدا، به طور آرام، ساکت باش
آلت آهنی با دستۀ چوبی شبیه تیشه برای کوبیدن چیزی
علف خوردن حیوانات علف خوار در علفزار، چرا، چریدن
گواتر، عارضۀ بزرگ شدن بیش از حد غدۀ تیروئید که به دلیل کمبود ید در غذا، کم کاری یا پرکاری این غده، التهاب و عفونت آن به وجود می آید و نشانۀ آن برجستگی غیرطبیعی در زیر گلوی بیمار است، جخش
بز نر یک ساله، بزغاله، بچۀ بز، بز کوچک، بزبچّه، بزک، بزیچهبرای مثال میش و بره و بخته و شاک و چپش تو / بگرفت بیابان ز درازا و ز پهنا (سوزنی - رشیدی - چپش)
سستی بینایی کم سویی چشم، ریزش اشک تر چشمی، کار سازی سخن
سیاهی رفتن چشم از گرسنگی یا تشنگی
حیله، ذغل بازی، مکر