جدول جو
جدول جو

معنی چکش

چکش((چَ کُّ))
وسیله ای آهنین با دسته ای چوبی که با آن آهن یا میخ و امثال آن را می کوبند
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با چکش

چکش

چکش
چکیدن. (ناظم الاطباء) ، گداز و ذوبان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

چکش

چکش
افزاری باشد زرگران و مسگران و آهنگران را و به عربی مطرقه خوانند. (برهان). ابزاری بود زرگران و آهنگران را و آن را بعربی مطرقه گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). دست افزاری است آهنگران را که بدان آهن را میکوبند. (از غیاث). مطرقه و افزاری آهنین مر زرگران و مسگران و آهنگران راکه دستۀ چوبین دارد. (ناظم الاطباء). چَکﱡش در تداول امروزی. خایسک. چاکوچ. چکوچ. چَکّوش. (در اصطلاح روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه) :
تا سر بدوات خامه کرده
چون دسته بچکش استوار است.
وحید کلیم (از آنندراج).
رجوع به چاکوچ و چکوچ شود
لغت نامه دهخدا

چکش

چکش
نشستنگاه باز و جره و بلبل که به هندی ’ادا’ گویند. (غیاث از مصطلحات). تلفظی از چکس. و رجوع به چکس شود
لغت نامه دهخدا