پیکارگاه. میدان جنگ. حربگاه. جنگ جای. رزمگه: از برای آنکه در پیکارگه روی هوا پرستاره آسمانی کردی از دود و شرار. مسعودسعد. دوزخی شد عرصۀ پیکارگاه کو در آن پیکارگه خنجر کشید. مسعودسعد
پیکارگاه. میدان جنگ. حربگاه. جنگ جای. رزمگه: از برای آنکه در پیکارگه روی هوا پرستاره آسمانی کردی از دود و شرار. مسعودسعد. دوزخی شد عرصۀ پیکارگاه کو در آن پیکارگه خنجر کشید. مسعودسعد
سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، سرزنش، سرکوفت، ملامت، زاغ پا، بیغاره، تفش، عتیب، تفشه، طعنه، نکوهش، سراکوفت، تفشل، بیغار برای مثال سه چیزت بباید کزاو چاره نیست / وز آن نیز بر سرت پیغاره نیست (فردوسی - ۴/۴)
سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، سَرزَنِش، سَرکوفت، مَلامَت، زاغ پا، بیغارِه، تَفش، عِتیب، تَفشِه، طَعنِه، نِکوهِش، سَراکوفت، تَفشَل، بیغار برای مِثال سه چیزت بباید کزاو چاره نیست / وز آن نیز بر سرت پیغاره نیست (فردوسی - ۴/۴)
رئیس و مهتر باشد. (اوبهی) ، بمعنی پیشکار است که مزدور و خدمتگزار باشد: ای که مه با کمال خوبی خویش پیش روی تو پیشکاره بود. عمادی شهریاری. ، ماماچه و قابله. حاضنه. (منتهی الارب) ، فرش اطاق مهمانخانه
رئیس و مهتر باشد. (اوبهی) ، بمعنی پیشکار است که مزدور و خدمتگزار باشد: ای که مه با کمال خوبی خویش پیش روی تو پیشکاره بود. عمادی شهریاری. ، ماماچه و قابله. حاضنه. (منتهی الارب) ، فرش اطاق مهمانخانه
نام قدیم ایالتی بشمال فرانسه، مرکز آن آمین، از خطه های شمالی فرانسه است، از طرف شمال بخطۀ آرتواز و خطۀ بولونی، و از سوی مشرق بخطۀ شامپانی و از جانب جنوب بخطۀ جزیرۀفرانس و از جهت مغرب بخطۀ نورماندی و دریای مانش محدود و محاط است، مرکزش شهر آمین و منقسم به پیکاردی علیا و سفلی بود ولی طبق تقسیمات تازه تمام ایالت سوم و مقداری از ایالتهای ان و اواز و پادکاله هم به این خطه منضم گشته است، جلگه های بسیار دارد، محصولات عمده اش عبارت است از حبوبات گوناگون و نباتات مخصوص روغن کشی، میوه جات و انواع سبزی آنجا فراوان است
نام قدیم ایالتی بشمال فرانسه، مرکز آن آمین، از خطه های شمالی فرانسه است، از طرف شمال بخطۀ آرتواز و خطۀ بولونی، و از سوی مشرق بخطۀ شامپانی و از جانب جنوب بخطۀ جزیرۀفرانس و از جهت مغرب بخطۀ نورماندی و دریای مانش محدود و محاط است، مرکزش شهر آمین و منقسم به پیکاردی علیا و سفلی بود ولی طبق تقسیمات تازه تمام ایالت سوم و مقداری از ایالتهای اِن و اواز و پادکاله هم به این خطه منضم گشته است، جلگه های بسیار دارد، محصولات عمده اش عبارت است از حبوبات گوناگون و نباتات مخصوص روغن کشی، میوه جات و انواع سبزی آنجا فراوان است
نصال. (دهار). آنکه پیکانها بسازد، از عالم تیرگر و کمان گر. (آنندراج) : اینقدر پیکان که در یک زخم ماست در دکان هیچ پیکانگر نبود. کلیم. به پیکانگرش مایه داده سپهر ز فولاد هم جوهر تیغ مهر. طغرا
نصال. (دهار). آنکه پیکانها بسازد، از عالم تیرگر و کمان گر. (آنندراج) : اینقدر پیکان که در یک زخم ماست در دکان هیچ پیکانگر نبود. کلیم. به پیکانگرش مایه داده سپهر ز فولاد هم جوهر تیغ مهر. طغرا
بیکار بمعنی پرگار است و دزی در ذیل قوامیس العرب احتمال میدهد که بمعنای صفحه ای باشد که بر روی آن بوسیلۀ پرگار اندازه ای را ترسیم کنند. (از دزی ج 1 ص 136)
بَیْکار بمعنی پرگار است و دزی در ذیل قوامیس العرب احتمال میدهد که بمعنای صفحه ای باشد که بر روی آن بوسیلۀ پرگار اندازه ای را ترسیم کنند. (از دزی ج 1 ص 136)
پرکار، پرکاله. (جهانگیری). وصله: بر خرقۀ تسلیم زن از سوزن اخلاص یک رقعۀ پرکارۀ ارباب حقایق. نزاری قهستانی (از جهانگیری). لیکن این بیت برای معنی فوق رسا نیست
پرکار، پرکاله. (جهانگیری). وصله: بر خرقۀ تسلیم زن از سوزن اخلاص یک رقعۀ پرکارۀ ارباب حقایق. نزاری قهستانی (از جهانگیری). لیکن این بیت برای معنی فوق رسا نیست
میدان جنگ. جنگ جای. پیکارگه. حربگاه. رزمگاه: سه راه است از ایدر بدان بارگاه که ارجاسپ خواندش به پیکارگاه. فردوسی. دوزخی شد عرصۀ پیکارگاه که در آن پیکارگه خنجر کشید. مسعودسعد
میدان جنگ. جنگ جای. پیکارگه. حربگاه. رزمگاه: سه راه است از ایدر بدان بارگاه که ارجاسپ خواندش به پیکارگاه. فردوسی. دوزخی شد عرصۀ پیکارگاه که در آن پیکارگه خنجر کشید. مسعودسعد
پیکارکننده. پیکارجوی. (آنندراج). مبارز. جنگی: چنین پاسخ آورد پیکارگر که ای پهلوانان با نام و فر. فردوسی. که پیکارگرشان سپهبد شده ست به رزم اندرون دستشان بد شده ست. فردوسی
پیکارکننده. پیکارجوی. (آنندراج). مبارز. جنگی: چنین پاسخ آورد پیکارگر که ای پهلوانان با نام و فر. فردوسی. که پیکارگرْشان سپهبد شده ست به رزم اندرون دستشان بد شده ست. فردوسی