- پیرایش
- زینت دادن بکاستن، زینت کردن (مطلقا) آراستن: رسولان مبهوت و مدهوش در آرایش آن بزم و پیرایش آن مجلس بماندند، دباغت آش کردن پوست، آماده کردن ساختن
معنی پیرایش - جستجوی لغت در جدول جو
- پیرایش
- برش دادن، خوش نما گردانیدن
- پیرایش ((یِ))
- با کم کردن و کوتاه نمودن چیزی را زیبا ساختن، زینت کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زینت دهنده، دباغ
پیراینده، پیرایش کننده، دباغ، سلمانی
جذابیت
اکتیال
ظهور، استحضار
در ترکیبات بمعنی عمل پیراستن آید سرو پیرایی ناخن پیرایی
آرایش وزیور، تهمت وافترا
پیراستن
پدیدار گشتن
عمل پیمودن اندازه گیری: میان دو صد چاهساری شگفت به پیمایش اندازه نتوان گرفت. (شا. لغ)، مساحت
اندازه گیری، پیمانه گیری
زیب، زینت، زیور، آرایش، برای مثال حریف مجلس ما خود همیشه دل می برد / علی الخصوص که پیرایه ای بر او بستند (سعدی۲ - ۴۱۹) ، ز دانش چو جان تو را مایه نیست / به از خامشی هیچ پیرایه نیست (فردوسی - ۷/۱۸۰) تهمت، افترا
پیرایش، برش دادن، خوش نما گردانیدن
آشکار شدن، پدیدار گشتن، پیدایی، خلقت، هستی، وجود
تصحیح متن به لحاظ رسم الخط، جمله بندی، محتوا و مانند آن
Edition
edição
edición
edycja
издание
видання
editie
Ausgabe
édition
edizione
संस्करण